اميرالمؤمنين (ع) فرمود : صبر دو نوع است : صبر در هنگام مصيبت كه نيكو وزيبا است ، ونيكوتر از آن صبر در هنگام معصيت است (كه چون صحنه گناه پيش آيد بر ترك آن صبر كند) .
امام باقر (ع) فرمود : پدرم امام سجاد(ع) هنگام وفات مرا به سينه خويش چسبانيد وفرمود : تو را وصيتى كنم كه پدرم هنگام شهادتش مرا بدان وصيت نمود واو فرمود : پدرم نيز هنگام وفات مرا بدين امر وصيت نمود ; اى فرزندم ! بر حق (عمل به حق واز دست ندادن راه حق وگفتن سخن حق) صبر كن هر چند تلخ باشد .
امام صادق (ع) فرمود : هر يك از مؤمنان كه به بلا مبتلى گردد وبر آن صبر كند اجر وپاداش او با هزار شهيد برابر باشد .
وفرمود : ما شكيبايانيم ولى پيروانمان از ما شكيباتر مى باشند زيرا ما بر آنچه كه مى دانستيم صبر كرديم ولى شيعه ما بر آنچه كه بدان علم ندارند (محض تسليم) صبر كنند .
وفرمود : صبر در سازمان ايمان همانند سر است در تشكيلات بدن كه اگر سر برود ، بدنى نماند همچنان اگر صبر برود ايمانى بجاى نماند .
وفرمود : صبر زيبا آن است كه با شكايت توأم نباشد .
وفرمود : صبر بر مشكلات خوى مؤمن است .
پيغمبر (ص) فرمود : صبر همواره با پيروزى همراه است .
وفرمود : اى مردم هر كه بر اخلاق بد همسرش صبر كند خداوند اجر وپاداش شاكران به وى عطا كند .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : بيتابى در مصيبت خسته كننده تر از صبر است .
امام باقر (ع) فرمود : جوانمردى در صبر بر فقر وتهيدستى ـ واينكه خود را بزرگتر از اين دانى كه دست نياز به مخلوقى برى وخود را محتاج نشان دهى ـ برتر و والاتر است از جوانمردى در دهش وبخشش .
وفرمود : هر كه صبر خويش را در ناملائمات روزگار آماده نسازد ، از پا درآيد .
موسى بن عمران در مناجات به خداوند عرض كرد : پروردگارا آن كس كه به خاطر تو بر آزار واذيت وفحش وناسزاگوئى مردم صبر كند نزد تو چه پاداشى دارد ؟ فرمود : در سختيهاى روز قيامت ياريش كنم .
از امام باقر (ع) رسيده كه خداوند صبر ده مرد را به زن عطا نموده ، چون باردار شود ، نيروى ده مرد ديگر بر نيرويش افزوده گردد . (بحار: 12 و 69 و 71 و 80 و 82 و 103)
صبر بر بدى اخلاق همسر به «همسر» رجوع شود .
اميرالمؤمنين(ع): «اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر» . (نهج : نامه 31)
«العجز آفة، والصبر شجاعة» . (نهج : حكمت 4)
«الصبر صبران: صبر على ما تكره وصبر عمّا تحبّ» .(نهج : حكمت 55)
«ينزل الصبر على قدر المصيبة» . (نهج : حكمت 144)
«من لم ينجه الصبر اهلكه الجزع» . (نهج : حكمت 189)
«من صبر صبر الاحرار والاّ سلا سُلُوّ الاغمار» . (نهج : حكمت413)
صَبِر:
به فتح اول وكسر دوم ، جز در ضرورت شعر كه بسكون دوم نيز خوانده شده ، داروئى تلخ كه عصاره درختى به نام ايلوا مى باشد .
در حديث آمده كه شخصى از كاهش بينائى چشمش به نزد امام صادق (ع) شكوه نمود . حضرت دستور داد : صبر و مرّ و كافور به نسبت مساوى به هم آميخته بساوند وآن را در چشم سورمه كنند . (بحار: 62/149)
صُبُر :
جِ صَبور . شكيبايان . بردباران . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : «نحن صُبُر و شيعتنا اصبر منّا ، و ذلك انّا صبرنا على ما نعلم و صبروا هم على ما لايعلمون» : ما (امامان) شكيبايانيم و پيروان ما از ما شكيباتراند ، چه ما بر چيزى شكيبا مى باشيم كه بدان آگاهيم ، ولى پيروان ما بر چيزى صبر مى كنند كه به كنه آن آگاهى ندارند . (بحار:71/84)
صُبرَة:
توده غله وغيره كه هنوز آن را وزن نكرده باشند . (غياث اللغات)
صَبغ :
رنگ كردن . غوطه دادن دست را در آب و جز آن . تعميد كردن .
صِبغ:
نان خورش، (وشجرة تخرج من طور سيناءتنبت بالدهن وصبغ للآكلين). (مؤمنون :20)
صِبغَة:
رنگ.
صُبغة:
غوره خرما كه قسمتى از آن رسيده باشد.
صِبغَة الله:
ملت ودين محمدى. (صبغة الله ومن احسن من الله صبغة ونحن له عابدون) . (بقره:138)
عبد الله بن سنان گويد: از امام صادق(ع) معنى صبغة الله پرسيدم ، فرمود: آن اسلام است . (بحار:67 / 13)
صَبو :
ميل كردن به سوى كودكى و جوانى . ميل كردن دل به كسى .
صَبور:
صابر وشكيبا . حليم و بردبار . كسى كه عاصيان را بعذاب مؤاخذه نكند.
امام صادق (ع) : «المؤمن صبور فى الشدائد، وقور فى الزلازل ، قنوع بما اوتى ...» . (بحار67/314)
رسول الله (ص) : «انّ فى الجنّة درجة لايبلغها الاّ امام عادل او ذو رحم وصول او ذو عيال صبور» . (بحار:104/ 7)
صَبىّ :
كودك يا كودكى كه هنوز از شير باز نشده باشد. (وآتيناه الحكم صبيّا)(مريم:12) . جاى تيزى شمشير.
صِبيان :
جِ صبىّ . كودكان . اميرالمؤمنين(ع) : «يأتى على الناس زمان لا يقرّب فيه الاّ الماحل ... فعند ذلك يكون السلطان بمشورة النساء و امارة الصبيان و تدبير الخصيان» . (نهج : حكمت 102)
عن ابى عبدالله (ع) قال : «كان ابى اذا احزنه امر جمع النساء و الصبيان ثم دعا و امّنوا» (بحار:46/297 از كافى) . فى الحديث انّ عليّا (ع) سُئِلَ عن التعويذ يعلّق على الصبيان ، فقال : «علّقوا ما شئتم اذا كان فيه ذكرالله» . (بحار:94/192)
عن الباقر (ع) قال : «مثل من خرج منّا اهل البيت قبل قيام القائم مثل فرخ طار و وقع فى كوّة فتلاعبت به الصبيان» . (بحار:52/139)
رُوِىَ انّ اكيس الصبيان اشدّهم بغضاً للكتّاب (بحار:60/361) . عن الصادق (ع) عن آبائه قال : «يفرق بين الصبيان و النساء فى المضاجع اذا بلغوا عشر سنين» (بحار:104/47) . وفى حديث آخر لستّ سنين . (بحار:104/97)
عن رسول الله (ص) قال : «احبّوا الصبيان و ارحموهم ، فاذا وعدتموهم ففوا لهم ، فانّهم لا يرون الاّ انّكم ترزقونهم» . (بحار:104/92)
صَبيح:
خوبروى وسفيد رنگ.
صبية
(به كسر يا ضم صاد) : جِ صبىّ . كودكان .
صَبِيَّة :
مؤنث صبىّ . دختربچه . كودك مادينه . ج : صبايا . قال رسول الله (ص) : «الصبىّ و الصبىّ ، والصبيّة و الصبيّة ، و الصبىّ و الصبيّة يفرّق بينهم فى المضاجع لعشر سنين» (بحار:104/96) . صفوان عن العلا ، عن محمد ، عن احدهما (ع) قال : قلت: الصبىّ يتزوج الصبيّة ، هل يتوارثان ؟ قال : «ان كان ابواهما زوّجاهما فنعم» . (بحار:103/331)
صَحائِف:
جِ صحيفة. صحائف الابرار: نامه نيكان، رسول الله(ص) : «طوبى لمن وجد في صحيفة عمله يوم القيامة تحت كل ذنب استغفر الله» . (بحار:5 / 329)
«انما تعرفون عواقب اعمالكم لو قد طويت صحائف آجالكم». (بحار:77/180)
صَحابة:
(مصدر): يارشدن ويارى كردن، همراهى ومصاحبت.
صَحابة:
جِ صاحب ، ياران . نام ونشانى افتخار آميز، ياران رسول گرامى اسلام را .
در نفايس الفنون آرد كه: صحابة باعتبار سبقت اسلام وهجرت ووفور علم وفضيلت وكثرت ملازمت وروايت ، وحضور در مقامات فاضله، دوازده طبقه اند ومشهور چنان است كه عدد ايشان سى هزار بوده. اما ابو زراعه رازى كه از اكابر تابعين است گويد كه چون پيغمبر(ص) درگذشت عدد اصحاب وى كه از او حديث كرده اند يكصد و چهارده هزار تن بودند.
از امام صادق(ع) روايت است كه فرمود: اصحاب پيغمبر(ص) دوازده هزار نفر بودند كه هشت هزار از مردم مدينه ودو هزار از اهالى مكه ودو هزار تن از طلقاء (پيوستگان پس از فتح مكه) بودند.(سفينة البحار)
«چه كسى را صحابى مى گويند؟»
صحابى از نظر اهل سنت (با اندك اختلافى) كسى است كه پيغمبر(ص) را درك نموده ومسلمان از دنيا رفته باشد.
ابن حجر عسقلانى گفته: اين قول صحيح ترين قولى است در اين باره كه من بدان دست يافته ام طبق اين تعريف، كلمه صحابى شامل كسانى نيز ميشود كه در غزوات رسول شركت ننموده وحتى شامل آن كس نيز ميگردد كه تنها يك بار جمال آن حضرت را زيارت نموده باشد.
واما صحابه از نظر شيعه:
آنها ميگويند: نظر به اين كه اصطلاح خاصى در اين باره از طرف شرع اسلام بما نرسيده است وتنها مصدر مورد اعتماد معنى لغوى كلمه است، پس صحابه رسول مانند صحابه هر شخصيت علمى يا مسلكى ، ياران ومصاحبان موافق وى در آن علم يا مسلك ميباشد . بديهى است كه اين عنوان بر نيك وبد ، شايسته وناشايست صادق است وشامل آن كس كه در خط او نبوده هر چند پيوسته
ملازم او بوده باشد نميگردد چنان كه اگر كسى در خط او بوده ولى ملازم ويار او نبوده وتنها يك يا دو بار او را ديده باشد نيز مشمول اين لفظ نميشود.
«عدالت صحابه»
اكثريت قريب به اتفاق اهل سنت بر اين عقيده اند كه همه صحابه رسول(ص) عادل ميباشند، وبتعبير نگارندگان الموسوعة الفقهيه ـ كه از كتب معتبره اهل سنت است ودر كويت منتشر ميگردد ـ جز معدودى از بدعت گذاران هيچ كسى با اين عقيده مخالفت نورزيده.
سپس ادامه ميدهد: دليل بر اين مدعى نصّ قرآن كريم است كه ميفرمايد: (كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنكر ...)(آل عمران:110) كه باتفاق مفسرين درباره اصحاب پيغمبر(ص) نازل گرديده. و (كذلك جعلناكم امّة وسطا لتكونوا شهداء على الناس) (بقره:143). كه گفته شده: به اجماع مفسرين درباره صحابه ميباشد. وحديث ابو سعيد خدرى كه همه بر صحت سندش اتفاق نظر دارند، از رسول خدا(ص) روايت نموده كه فرمود: «لاتسبّوا اصحابى فوالذى نفسى بيده لو انّ احدكم انفق مثل اُحُد ذهبا ما ادرك مدّ احدهم ولا نصيفه» (صحيح بخارى، فتح البارى:7/21 ط سلفيه) وحديث ديگر از آن حضرت: «الله، الله فى اصحابى لا تتخذوهم غرضا بعدى، فمن احبّهم فبحبّى احبّهم ومن ابغضهم فببغضى ابغضهم ومن آذاهم فقد آذانى ومن آذانى فقد آذى الله، ومن آذى الله فقد يوشك ان ياخذه» (سنن ترمذى : 5/696 ط حلبى). ابى الصلاح گفته : همه امت وبه اتفاق علمائى كه اجماعشان مورد اعتبار واعتنا ميباشد بر اين باورند كه همه صحابه حتى آنهائى كه دچار فتنه هائى (مانند جمل و صفين واز اين قبيل) شده اند نيز عادل ميباشند، بلحاظ حسن ظنى كه به آنها بايد داشت . (موسوعه فقهيه بنقل از الكفايه فى علم الروايه بقلم خطيب بغدادى وعلوم الحديث والاصابة)
و اما اين مسئله از نظر شيعه: با توجه به اين كه عدالت صفت خاصى است مانند شجاعت وسخاوت و اشباه ونظائر آن كه ميبايست شخص ، متلبس به آن صفت وواجد آن حالت باشد تا اين كلمه با مفهوم خاص خود بر او صدق كند نتوان به صرف صحابى بودن وبدون احراز خوى عدالت در او وى را عادل شمرد زيرا هر تعريفى كه از عدالت شده است مانند «ملكه تقوى» يا «عدم ارتكاب كبيره وعدم اصرار بر صغيره» ويا تعاريف ديگر در اين تعاريف قيد نشده كه اين تعريف ويژه كسانى است كه پيغمبر خدا را درك ننموده باشند.
آرى، درست است كه هم در قرآن كريم وهم در سنت نبوى شريف، آيات ورواياتى در فضيلت صحابه آمده است مانند دو آيه ودو حديث سابق الذكر وآيه (محمد رسول الله والذين معه اشدّاء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركّعا سجّدا ... )(فتح :29) وكلام اميرالمؤمنين على(ع) : «لقد رأيت اصحاب محمد صلى اله عليه وآله فما ارى احداً يشبههم منكم! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا، وقد باتوا سجّدا وقياما يراوحون بين جباههم وخدودهم ويقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم ...» . (نهج : خطبه 97)
ولكن اين آيات وروايات بقول منطقيين قضاياى موجبه جزئيه يا مجملات ميباشند كه مطالبى را بنحو اجمال مى فهمانند ودر مقام كلّيّت و شمول نميباشند وسياق اينها سياق آيه (وفضّلناهم على العالمين)(جاثية:16) ، مى باشد كه در باره بنى اسرائيل آمده است وبطور قطع ويقين شامل گوساله پرستان آنها وياقارون بنى اسرائيل نميگردد.
بعلاوه در ميان اصحاب پيغمبر(ص) كسانى بودند كه تا آخر بحالت نفاق زيستند وبنص قرآن حتى خود پيغمبر(ص) نيز بنفاق آنها آگاه نبود: (و من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذّبهم مرّتين ...) . (توبة:101)و اينها به ظاهر از صحابه بودند، بنا به اين نظريه ميبايست مسلمانان ، اينها را نيز عادل بدانند، نتيجه اين مى شود كه طبق قاعده اصولى«وجوب اجتناب از شبهه محصوره» از عدالت عموم صحابه صرف نظر كنيم.
صحاح :
جِ صحيح . صحاح ستّه : نام شش كتاب حديث اهل سنت و جماعت كه فقها و اصحاب حديث بر آنها اعتماد دارند ، و آنها عبارتند از : الجامع الصحيح تأليف محمد بن اسماعيل بخارى (م 256 هـ) ، صحيح تأليف ابوالحسن مسلم بن حجاج نيشابورى (م 261 هـ) ، سنن تأليف ابن ماجه (م 273 هـ) ، جامع تأليف ترمذى (م 279 هـ)، سنن تأليف ابى داود (م 275 هـ) ، سنن تأليف نسائى (م 303 هـ) .
صحارى:
ج صحراء .
صِحاف:
جاى جمع شدن آب. جِ صحيفة. جمع صحفة نيز باشد و آن جامى است براى خوردن طعام . (يطاف عليهم بصحاف من ذهب) . (زخرف:71)
صَحب:
جِ صاحب يا اسم جمع آن .
صُحبَت:
دوستى، خلطه، آميزش، همنشينى.
صُحبَت لارى:
نام وى ملاّمحمدباقر متخلص به صحبت واز مردم بيرم لار از توابع فارس است . در بدايت حال در مدرسه قريه رونيز به تحصيل پرداخت ، سپس به شيراز شد وبه فراگرفتن علوم مشغول شد .
معاصر وى صاحب تذكره دلگشا او را سخت ستوده وگويد صحبت را جودتى در ذهن وقوتى در حافظه بود لا جرم بر اقران خود برترى يافت وبه مرتبه عالى نائل آمد . سپس به لار بازگشت وبه امامت جماعت وتأليف رسايل پرداخت . وى از تاريخ گذشتگان مطلع ودر حلّ مسائل مشكله توانا وبر لغات عربى وپارسى واقف ودر فنون ادب مهارت داشت . و هم او نويسد كه مولانا زمانى به شيراز آمد ودر مجلسى وى را تكليف قليان كردند از كشيدن امتناع كرد. سبب پرسيدم گفت كه پندارم در شرع حرام باشد چه از خبائث است وخبائث به نصّ قرآن حرام است . پرسيدم : خبائث چيست گفت آنچه طباع از آن نفرت دارد . گفتم : سبحان الله پس حال ماهى آبه لار چونست كه تمامى آن ديار آن را از مائده هاى بهشت دانند ودر نهايت ذوق وشوق خورند وخورانند . مولانا خجل گشت ومجلسيان بخنديدند ومولانا همانا به شرب قليان بازگشت . وگويد : اشعار او قرب هشت هزار است . (مقدمه ديوان صحبت طبع سوم سال 1333)
مرحوم شيخ على اكبر نهاوندى در جنة العالية از شمس التواريخ آرَد كه وى به جمعه وجماعت مى پرداخت ودر پايان عمر نابينا گشت وبسال 1251 هجرى در گذشت . ديوان او از سى هزار بيت متجاوز است واز آنجمله است قصيده :
لمعات وجهك اشرقت وشعاع طلعتك اعتلا .
(نقل از مقدمه ديوان صحبت ، چاپ سوم)
صُحبَة :
صحبت . دوستى و رفاقت . خلطه و آميزش . همراهى . با هم بودن . عن اميرالمؤمنين (ع) : «لا عليك ان تصحب ذا العقل و ان لم تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله ، و احترس من سيّىء اخلاقه ، ولا تدعن صحبة الكريم و ان لم تنتفع بعقله ، ولكن انتفع بكرمه بعقلك . و افرر كلّ الفرار من اللئيم الاحمق» (كافى:2/638) . عن ابى عبدالله (ع) : «صحبة عشرين سنة قرابة» (كافى:6/199) . عن الصادق (ع) : «ليس منّا من لم يحسن صحبة من صحبه و مرافقة من رافقه و ممالحة من مالحه ، و مخالقة من خالقه» . (من لا يحضره الفقيه:2/274)
اميرالمؤمنين (ع) : «احسنوا صحبة النعم قبل فراقها ، فانها تزول و تشهد على صاحبها بما عمل فيها» . (بحار:71/51)
امام صادق (ع) : «المروّة مروّتان : مروة الحضر و مروّة السفر ، فامّا مروّة الحضر فتلاوة القرآن و حضور المساجد و صحبة اهل الخير و النظر فى الفقه ، و اما مروّة السفر فبذل الزاد ...» . (بحار:76/313)
صِحَّت :
تندرستى، ضد بيمارى، درستى، ضد نادرستى. صحت ضد بطلان.
صحت حديث : حديثى كه همه رجال سند آن امامى عادل و موثق باشند، در قبال حُسن و ثقة و ضعف .اميرالمومنين (ع): «ان من النعم سعة المال، وافضل من ذلك صحة البدن، و افضل من ذلك تقوى القلب» . (بحار: 1/88)امام باقر (ع): سلامة الدين و صحة البدن خير من زينة الدنيا حسب» . (بحار:67/149)اميرالمومنين(ع): «صحة الجسم من قلة الطعام و قلة الماء» . (بحار: 77/270)امام صادق (ع) : «النعيم فى الدنيا: الأمن و صحة الجسم، و تمام النعمة فى الاخرة دخول الجنة ...» . (بحار 81/172)اميرالمومنين (ع): «راس الدين صحة اليقين» . (بحار: 77/90)امام صادق(ع) : «انّ لفراق المألوف حرقة لاتدفع ، و لوعة لاترد، و انما يتفاضل الناس بحسن العزاء و صحة الفكرة فمن لم يثكل اخاه ثكله اخوه ...» . (بحار: 82/73)به «سلامتى» و«تندرستى» نيز رجوع شود.
صحراء:
دشت، بيابان، بدو . هامون . ج : صحراوات و صحارى.معمر بن خلاد قال: سمعت اباالحسن الرضا(ع) يقول: «من اكل فى منزله طعاما فسقط منه شىء فليتناوله، و من اكل فى الصحراء او خارجا فليتركه للطير والسبع» . (بحار:66/429)
قرآن كريم: «يوسف به پدر و برادران - هنگام ورودشان به مصر گفت: خداوند به من لطف كرد كه مرا از زندان نجات داد و شما را از صحرا به پيش من آورد ...» . (يوسف:100)
صحرانشين:
باديه نشين، اهل وبر، بادى. قرآن كريم درباره منافقين هنگام بپاشدن جنگ احزاب: «و چون احزاب (گروههاى سپاه ابوسفيان كه به جنگ رسول خدا به مدينه آمدند) بيايند منافقان آرزو كنند كه اى كاش در ميان صحرانشينان ميبودند و در آنجا از مسافران خبر شما را ميپرسيدند» . (احزاب 20)
صحرانشينى:
در بيابان اقامت گزيدن، مقابل ده نشينى و شهرنشينى. بداوة . در حديث از صحرانشينى مذمت شده كه آن زمينه جهل و قساوت قلب و بى حقوقى و ناآشنايى به وظايف است . (بحار:22/136)
به «باديه نشينى» و «اعراب» نيز مراجعه شود.
صُحُف :
جمعِ صحيفه (صحف ابراهيم و موسى) (اعلى: 19) . به «صحيفة» رجوع شود.
صحف ابراهيم و آن ده صحيفه بوده است. صحف شيث و آن بيست و نه صحيفه بوده است. صحف موسى و آن ده صحيفه بوده است (فهرست ابن النديم : 33)
صُحُف ابراهيم:
صحيفه هايى كه از جانب خداوند بر حضرت ابراهيم پيغمبر نازل گرديد . از حضرت رسول (ص) روايت شده كه خداوند بيست صحيفه بر ابراهيم(ع) نازل نمود كه همه اش پند و اندرز بوده ، و از آن جمله است : ... اى كسى كه به سلطنت خويش مينازى و به قدرت آزموده گشتى، من تو را قدرت ندادم كه مال دنيا را به روى هم انباشته سازى ، بلكه تا داد مظلومى از ظالمى بستانى كه من ناله مظلوم را از نظر دور ندارم گرچه كافر باشد .
و ديگر در صحف ابراهيم آمده است كه بر عاقل است اگر عقل خويش را مغلوب هواى نفسش نكرده باشد اينكه روز خود را به چهار بخش تقسيم نمايد : ساعتى را به راز و نياز با خداى خويش اختصاص دهد ، و ساعتى را ويژه محاسبه خود كند ، و ساعتى به انديشه اينكه خدا با او چه كرده و چه صنعتى در او به كار برده بپردازد ، و ساعتى را به كامرانى حلال و مشروع اختصاص دهد كه اين بخش او را در سه بخش ديگر يارى دهد .
بر عاقل است كه به زمان خود آگاه و به وظائف خويش سرگرم و زبانش را مواظب باشد .
صُحُفى :
كسى كه با كتاب و نوشته جات سر و كار دارد.
صَحل:
گلو گرفتگى و گران آوازى. گران آواز شدن. روى الشعبى عن محرز بن ابى هريرة قال: كنت انادى مع على(ع) حين اذّن المشركين فكان اذاصحل صوته فيما ينادى دعوت مكانه قال: قلت يا ابت اىّ شىء كنتم تقولون؟ قال: كنا نقول: لا يحج بعد عامنا هذا مشرك ولا يطوفنّ بالبيت عريان و لايدخل البيت الا مومن ... (مجمع البيان)
صَحم:
جمعِ اَصحَم، مونث آن صحماء: تيره رنگ، گردناك، سياه به زردى مايل.
صَحن:
ميان سرا و ساحت آن. باعة الدار. ج : صحون .
صَحناء:
نان خورشى است كه از ماهى كوچك ترتيب دهند ، به فارسى ماهيابه گويند.
صَحنة:
زمين فراخ هموار نرم ميان سنگستان. در تداول : زمينه مساعد براى هر كار. پيغمبر اكرم(ص) ... كسى كه صحنه زشت زنا يا ديگر شهوات نفسانى برايش آماده شود و از ترس خدا خوددارى نمايد خداوند آتش را بر او حرام كند و از ترس بزرگ قيامت نجاتش دهد.(بحار7/303)
صَحو:
هوشيارى ، هوشيار شدن از مستى. رفتن ابر يا پريشان شدن آن. يوم صحو: روز بى ابر
صِحَّة:
تندرستى، درستى، به«صحت» و «تندرستى» رجوع شود.
صَحيح:
درست، تندرست، مقابل غلط و باطل و بيمار. اميرالمومنين(ع): «فلا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب» : آن چنان از حق مگريزيد كه تندرست از جذامى مى گريزد . (نهج : خطبه 147)
خبر صحيح در اصطلاح علم درايت خبرى را گويند كه سند آن به معصوم متصل باشد و راويان آن همه امامى، عادل و ضابط باشند.
صحيح و اعم:
مبحثى است در علم اصول فقه، و حاصل آن اينكه در صورت ثبوت حقيقت شرعيه آيا الفاظى كه شارع اسلام برابر ماهيات مجعوله ومخترعه اعم از عبادات مانند صلاة ، حج ، صوم ، زكات ويا معاملات وضع كرده است ، خاص ماهيتى است كه صحيح باشد يعنى اثر مطلوب از آن، بر وى مترتب شود ويا اين اسامى خاص ماهيت صحيح وكامل نيست وبر ماهيت هاى فاسد يعنى فاقد اجزا وشرايط لازمه نيز گفته مى شود ، وبه عبارت ديگر اين الفاظ ، ماهيت ها را اعم از صحيح وفاسد شامل مى شود .
طرفداران شق نخست را صحيحى وقائلين به شق دوم را اعمى نامند وهر دو طرف براى اثبات گفته خود ويا نقض قول خصم ادله اى اقامه كرده اند كه تفصيل آن در كفاية الاصول (چاپ 1341 از ص 20 تا 29) و مقالات الاصول تأليف مرحوم شيخ ضياء الدين عراقى وتقريرات آقاى سيد ابوالقاسم خوئى (ج 1) درج است .
صَحِيفَة:
قطعه اى از پوست يا كاغذ است كه در آن چيزى نوشته شده باشد. صحيفه فاطمه روايت شده كه آن به طول هفتاد ذراع و به عرض يك پوست گوسفند بوده است و همه احكامى كه بنى آدم بدان نياز داشته باشد حتى تاوان خراش در آن نوشته شده«سئل عليه السلام و مامصحف فاطمة عليهاالسلام؟ قال ان فاطمة مكثت بعد رسول الله خمسة و سبعين يوما و كان دخلها حزن شديد على ابيها فكان جبرئيل عليه السلام يأتيها فيحسن عزاها على ابيها و يطيب نفسها و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فىذريتها و كان علىّ عليه السلام يكتب ذلك ; فهذا مصحف فاطمة عليهاالسلام» . ج : صُحُف، «الصحف الاولى» يعنى كتب انبياى سلف چون صحف ابراهيم و تورات موسى . و در حديث آمده كه آن كتب به صورت الواح بوده است .
در حديث ابوذر آمده كه گفت از پيغمبر پرسيدم : چند كتاب را خداوند نازل نموده؟ فرمود: صدو چهار كتاب: ده صحيفه بر آدم و پنجاه صحيفه بر شيث و بر اخنوخ كه ادريس باشد سى صحيفه و بر ابراهيم ده صحيفه، و تورات و انجيل و زبور وفرقان.
صحيفه اصحاب يمين كه در آن اسماء بهشتيان ثبت است و صحيفه اصحاب شمال كه نام دوزخيان در آن است و روايت شده كه آن در شب معراج به پيغمبر سپرده شد. صحيفه اى كه در حمايل شمشير پيغمبر بوده. صحيفه اى كه به خط اميرالمومنين و املاء رسول الله و همه حوادث پس از رحلت خاتم الانبياء در آن مندرج بوده و در آن صحيفه چگونگى شهادت امام حسين و قاتل آن حضرت و نام هر يك از ياران او و نيز شهادت فاطمه زهرا و آنچه بر اميرالمومنين و فرزندان معصومش تا قيامت ميگذرد در آن ذكر شده و ابن عباس آن را در منزل ذى قار بدست اميرالمومنين ديد و حضرت به وى فرمود بخوان. وى بخواند وچون به شرح واقعه كربلا رسيد سخت بگريست. و لذا هنگامى كه پس از واقعه كربلا ابن عباس را نكوهش كردند كه چرا به همراه حضرت نرفته است ؟ وى گفت: اسامى همراهان امام حسين از پيش معين شده بوده و ما قبلا آنها را مى شناختيم و نام من در آنها نبوده. كه اين سخن ابن عباس ممكن است اشاره به آن صحيفه باشد.صحيفه اى كه اسامى حضرات ائمه در آن ثبت بوده و جابر انصارى آن را نزد فاطمه ديده . از امام صادق روايت شده كه فرمود: هر يك از ما(امامان) صحيفه اى داريم كه شرح وظائفمان تا آخر عمرمان در آن رقم گشته. صحيفه كامله سجاديه ملقب به انجيل اهلبيت و زبور آل محمد كه علاوه بر شيعه اثنا عشريه ، زيديه نيز آن را بتواتر نقل كرده اند و بخشى از آن در احاديث اهل سنت نيز آمده از جمله شيخ عبدالرحمن مرشدى مفتى مكه دعاى رويت هلال صحيفه را در كتاب براعة الاستهلال خود آورده و ابن حمدون نديم نيز شمارى از آن ادعيه را در كتاب تذكره خويش ذكر كرده است.مرحوم شيخ حر عاملى مستدرك و تتمه آن را جمع آورى نموده و بكتاب صحيفه ثانيه موسوم داشته و مرحوم ميرزا عبدالله افندى مستدرك ديگرى از صحيفه نوشته كه آن به صحيفه ثالثه معروف است چنان كه حاجى نورى و سيد محسن امين نيز چنين كارى كرده اند و به نظر نگارنده هيچيك اينها را نتوان مكمل صحيفه ناميد چنانكه در نهج البلاغه.
صحيفه جامعه:
به «جامعه» رجوع شود.
صحيفه عبيطه:
به«عبيطه» رجوع شود.
صَخّاب :
فرياد زننده . شديد الصياح . الحديث فى صفة رسول الله (ص) : «ليس بفظٍّ ولا صَخّاب ...» . (بحار:16/152)
صَخب:
بانك كردن، فغان و فرياد به وقت زجر كردن.