سعى :
شتاب كردن . با شتاب راه رفتن . (فالقاها فاذا هى حيّة تسعى) (طه:20) . (وجاء رجل من اقصى المدينة يسعى قال يا موسى ان الملأ يأتمرون بك ليقتلوك). (قصص:20)
سعى بين صفا ومروة :
رفت وآمد بين اين دو كوه . به «حج» رجوع شود .
سَعيد :
نيك بخت . ج : سُعَداء .
رسول الله (ص) : «لا يحب العلم الاّ السعيد» . (بحار:1/178)
عنه (ص) : «الشقى من شقى فى بطن امه والسعيد من سعد فى بطن امه» . (بحار:5/9)
عن ابن ابى عمير ، قال : سالت اباالحسن موسى بن جعفر (ع) عن معنى قول رسول الله(ص): «الشقى ...» ، فقال : «الشقى من علم الله وهو فى بطن امه انه سيعمل اعمال الاشقياء ، والسعيد من علم الله وهو فى بطن امه انه سيعمل اعمال السعداء ...» . (بحار:5/157)
اميرالمؤمنين (ع) : «السعيد من وعظ بغيره» . (نهج : خطبه 86)
سَعيد :
بن جبير بن هشام حبشى الاصل وكوفى اسدى الولاء از بزرگان تابعين و از دانشمندان والامقام واز اصحاب امام سجّاد(ع) بوده در دورانى كه آن حضرت جز پنج نفر صلب الايمان كه با او وفادار ماندند و او يكى از آنها بوده كسى را جرأت مصاحبت آن بزرگوار نبوده وبه همين جرم حجاج بن يوسف وى را تعقيب نمود و او از كوفه متوارى وبه مكه رفت ودر آنجا مختفى شد وخالد قسرى او را در آنجا بجست ودستگيرش نمود وبه نزد حجاج فرستاد وحجاج او را در واسط به سال 95 به قتل رساند .
احمد بن حنبل در باره او گفته : حجاج در زمانى سعيد را بكشت كه همه مردم به علم او نيازمند بودند . (دهخدا واعيان الشيعه)
وى مردى مستقيم الحال بود ، گويند : چون او را به نزد حجاج احضار نمودند حجاج به وى گفت : تو اى شقى بن كسير ؟ (معنى مقابل سعيد بن جبير) سعيد گفت : مادرم كه مرا سعيد ناميد بهتر مرا شناخته . حجاج گفت : در باره ابوبكر وعمر چه ميگوئى آيا آنها در بهشت ميباشند يا در دوزخ ؟ سعيد گفت : چون به بهشت درآيم بدانم . حجاج گفت : در باره خلفا چه نظر دارى ؟ وى گفت : من كه نماينده آنها نيستم . حجاج گفت : كداميك را بيشتر دوست دارى ؟ سعيد گفت : آنكه بيشتر مورد رضاى خدا باشد . حجاج گفت: كداميك آنها بيشتر مورد رضاى خدا ميباشد ؟ وى گفت : خدا خود ميداند . حجاج گفت : نخواستى سخن مرا بپذيرى ! سعيد گفت : نخواستم سخنت را رد كنم . (بحار:46/136)
سَعيد :
بن زيد بن عمرو بن نفيل بن عبدالعزّى عدوى قرشى ، از صحابه رسول و از سابقان در اسلام ، زادگاهش مكه بوده و به مدينه هجرت نموده ، در همه غزوات شركت جسته جز بدر كه در آن اوان از سوى پيغمبر (ص) به جائى رفته بود ، از نظر عامّه يكى از عشره مبشره است ، در جنگ يرموك و محاصره دمشق حضور داشته . به سال 50 درگذشته است .
سَعيد :
بن عبدالله حنفى از وجوه شيعه كوفه و از شجاعان وعبّاد آنجا بوده و وى آخرين پيك كوفيان به نزد امام حسين (ع) بود كه نامه هائى از آنان به مكه وبه امام رسانيد وحضرت پاسخ همه نامه هاى آنان را توسط او به كوفه فرستاد وپس از بازگشت به كوفه وشهادت مسلم بن عقيل وى به كربلا شتافت وبه امام حسين (ع) پيوست . ودر روز عاشورا پس از اين كه حضرت نماز ظهر را به طريق نماز خوف ادا نمود وجنگ شدّت يافت وحلقه محاصره تنگ شد وى كنار امام بايستاد وخود را سپر آن حضرت كرده بود وهر تير وسنگى كه مى آمد از آن استقبال مينمود وبه جان ميخريد كه مبادا به امام اصابت كند وآنقدر تير وسنگ به بدنش رسيد كه از پاى درآمد وبه زمين افتاد وعرض كرد : يابن رسول الله آيا وفا كردم ؟ حضرت فرمود : آرى ، وتو پيش از من به بهشت خواهى رفت .
سَعيد :
بن مسعده بلخى سپس بصرى . مجاشعى الولاء ، ابوالحسن ، معروف به اخفش اوسط : نحوى ، عالم به علم لغت و ادب . وى از مردم بلخ بود وسپس به بصره اقامت نمود وعلوم عربيت را از سيبويه فراگرفت وكتابهائى تاليف نمود ، از جملة : تفسير معانى القرآن . الملوك . القوافى . وى به سال 215 درگذشت . (اعلام زركلى)
سَعيد :
بن مسيب بن حزن بن ابى وهب مخزومى قرشى ، ابومحمد (13 ـ 94 هـ) از بزرگان تابعين ويكى از هفت فقيه معروف مدينه ، كه ميان حديث وفقه وزهد و ورع جمع نمود ، وى معاش خويش را از فروش روغن زيتون تامين مينمود و از كسى عطائى قبول نميكرد ... (اعلام زركلى)
سَعيدة :
از زنان دانشمند وبا كمال وفضيلت عصر امام صادق (ع) بوده كه علوم متنوعّه اى از آن حضرت دريافته زيرا وى هر چه از امام ميشنيد فوراً فرا ميگرفت وبا آن جناب موالاة داشته (كه وى اجنبيه آن ديار بوده وحسب معمول ميبايست در پناه فردى يا قبيله اى از مردم آنجا ميزيسته) خانه اش در جوار بيت آن حضرت بوده و او آن مقام را داشته كه وصيت نامه پيغمبر(ص) به نزدش بوده ، وديگر اينكه امام صادق (ع) در باره اش فرمود : سپاس خداوندى كه در دنيا تو را به من آشنا ساخت اميدوارم در آن جهان همسر من باشى . گويند آخرين سخن او هنگام مرگ اين بوده «وقد رضينا الصواب وامنّا العقاب» . (رجال كشى)
سَعير :
آتش افروخته وسوزان . (انّ الله لعن الكافرين واعدّ لهم سعيرا). (احزاب:64)
سَغَب :
گرسنگى . اميرالمؤمنين (ع) : «اما والذى فلق الحبة وبرأ النسمة ، لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر ، وما اخذ الله على العلماء ان لا يقارّوا على كظّة ظالم ولا سغب مظلوم ، لألقيت حبلها على غاربها ولسقيت آخرها بكاس اولها ...». (نهج : خطبه 3)
سَغبان :
گرسنه . ابوعبدالله (ع) : «من موجبات الجنة والمغفرة اطعام الطعام السغبان» : از جمله امورى كه آدمى را مستوجب بهشت و گذشت خداوند مى سازد، گرسنه را غذا دادن است . (بحار:74/361)
سِفاح :
زنا كردن . عن رسول الله (ص) : «فرّق بين النكاح والسفاح ضربُ الدف» (بحار:103/267) . جِ سفح : دامنهاى كوه .
سَفّاح :
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم ، اولين از خلفاى بنى عباس ، وى به سال 108 يا 104 در حميمه از ناحيه بلقاء متولد ودر آنجا نشو ونما كرد ، ودر سوم ربيع الاول سال 132 در نتيجه قيام ابومسلم خراسانى وبراندازى حكومت مروانيان ، در شهر كوفه به عنوان خلافت با وى بيعت شد ، وآنجا را دارالخلافه خويش ساخت ، اما به سال 134 به شهر انبار منتقل گشت وآنجا را مقر حكومت مقرر داشت ، وچون مروان حمار ـ آخرين خليفه مروانى ـ شنيد كه در عراق با سفاح بيعت نمودند با لشكرى جرّار به عزم قتال با وى رهسپار عراق شد ، سفاح نيز لشكرى مجهز به سركردگى عمّ خود عبدالله بن على به سمت شام گسيل داشت ، دو لشكر در نزديكى موصل با يكديگر تلاقى نمودند ، مروان در اين جنگ شكست خورد وبه شام بازگشت ، عبدالله به دنبال وى تاخت ، مروان به مصر گريخت ، صالح برادر عبدالله به تعقيب وى رفت ودر روستاى بوصير به وى رسيد ودر آنجا وى را به قتل رسانيد .
سفاح به دو صفت خونريزى وسخاوت شهرت داشت كه اين لقب هر دو معنى را ميرساند .
وى در سال 136 به بيمارى آبله درگذشت . (تاريخ الخلفاء:279)
سِفاد :
برجستن نر بر ماده ، يعنى جماع حيوانات وبهائم . فى المثل : اخفى من سفاد الغراب .
سِفار :
مهار يا چرم يا آهن كه بر پشت بينى استر نهند ، چنان كه حكمت مر اسب را. ج : اسفرة وسفرة وسفائر .
سَفارت :
رسالت . پيغام برى .
سَفّاك :
بسيار خون ريز . امام صادق(ع) : «ثلاثة لا يدخلون الجنة : السفاك للدم وشارب الخمر ومشّاء بنميمة» : سه كس اند كه به بهشت نروند : خون ريز و مى گسار و سخن چين . (بحار:8/357)
سُفال :
معروف است وبه عربى خزف گويند . عمرو بن ابى المقدام گويد : امام باقر(ع) را ديدم كه در ظرفى سفالين آب مينوشيد . (بحار:66/404)
در حديث آمده هنگامى كه پيغمبر (ص) به جهيزيه دخترش فاطمه ووسائل خانه اش نگريست اشك از ديدگان مباركش جارى شد وگفت : خداوندا بركت ده به قومى كه بيشتر ظروف خانه شان سفال است . (سفينة البحار)
سَفاهت :
سبك عقلى وبى خردى . امام صادق (ع) فرمود : سفاهت خوى پستى است كه متصف به آن با زيردستان گردن فرازى كند ودر برابر بالاتر از خود كرنش وخضوع نمايد .
اميرالمؤمنين (ع) از فرزندش حسن (ع) پرسيد سفاهت چيست ؟ عرض كرد : در پى اوباش رفتن وبا گمراهان يار بودن .
نقل است كه امام صادق (ع) به جمع پيروان خويش خطاب نمود وفرمود : سفاهت مكنيد كه پيشوايان شما سفيه نبودند .
از آن حضرت روايت شده كه هر آنكس در برابر سفيه سفاهت نمايد در حقيقت هر ناسزا كه از آن سفيه به وى رسد به خود پذيرفته وبدان رضا داده است . (بحار:75 و 74 و سفينة البحار)
سُفتن :
سوراخ كردن . ثقب .
سَفَر :
بريدن مسافت . طىّ مسافت . مقابل حضر . ج : اسفار . (وان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط او لامستم النسأ فلم تجدوا ماء فتيمّموا صعيدا طيّبا ...). (نساء:43)
در حديث رسول آمده «السفر قطعة من السقر» وفرمود : بر مسافر است كه چون كارش در سفر به انجام رسيد زود به خانه ونزد خانواده اش بازگردد . در حديث ، روزهاى شنبه وسه شنبه وپنج شنبه براى سفر انتخاب شده است .
پيغمبر (ص) فرمود : سفر كنيد تا صحت وسلامت يابيد وسفر كنيد تا به سود رسيد .
امام صادق (ع) فرمود : چون خداوند روزى كسى را در سرزمينى مقرر فرمايد كارى به پيش پايش اندازد كه بدان سرزمين سفر كند . از آن حضرت است كه به سفرى مرويد كه دينتان به خطر افتد .
نيز از آن حضرت آمده كه انسانيّت نباشد اين كه آدمى هر آنچه در سفر ديد از نيك وبد بازگو كند .
حضرت رسول (ص) فرمود : كسى كه به سفرى ميرود بهترين سرپرست ونگهبان كه خانواده اش را به وى بسپرد آنست كه هنگام عزيمت دو ركعت نماز بخواند وسپس بگويد : پروردگارا خودم وخانواده ومال وفرزندان ودنيا وآخرت وپايان كارم را به تو سپردم .
كه چون چنين كند خداوند خواسته اش را برآورده سازد .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : چون در سفر به منزلى وارد شديد بگوئيد «اللهم انزلنا منزلا مباركا وانت خيرالمنزلين» .
امام باقر (ع) فرمود : هرگاه پدرم عزم سفرى به املاك واموال خود مينمود سلامتى خويش را از خدا ميخريد بدين گونه كه چون پا در ركاب مينهاد مقدارى صدقه ميداد وچون به سلامت از سفر بازميگشت خدا را سپاس ميگفت وباز هم مقدارى صدقه ميداد .
از حضرت رسول (ص) در دستور سفر ، پگاه حركت كردن ومقدارى از شب ضميمه روز نمودن ممدوح شمرده شده است .
جابر انصارى گويد : پيغمبر (ص) نهى نمود از اينكه كسى شب هنگام بى خبر به خانه خويش بازگردد .
امام صادق (ع) فرمود : در سفر سفره الوان بگسترانيد وانواع اغذيه نيكو در آن فراهم سازيد .
پيغمبر (ص) فرمود : سرور قوم كسى است كه در سفر به آنان خدمت كند .
در وصيت پيغمبر (ص) به على آمده كه اى على بر تو باد به سفر در آخر شب زيرا آنگونه كه در شب راه نورديده ميشود به روز نميشود .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هيچ خردمند جز به يكى از اين سه هدف سفر نكند : اصلاح امر معاش يا پيشرفتى به امور آخرت يا لذتى حلال .
پيغمبر (ص) چون به سفر ميرفت شيشه روغن (جهت تدهين) وسورمه دان وقيچى وآينه ومسواك وشانه را حتما با خود ميبرد، وبه روايتى سوزن ونخ وتسمه (دوال جهت دوختن نعلين) نيز به همراه داشت . لقمان به فرزندش فرمود : انواع داروها را در سفر با خود بردار كه تو وهر كه با تو باشد از آن سود بريد .
امام صادق (ع) فرمود : چون امام سجّاد(ع) به سفر حج يا عمره ميرفت بهترين غذاى سفرى مانند بادام وقند ودو نوع حلواى ترش وشيرين با خود ميبرد .
از حضرت صادق (ع) رسيده كه پيغمبر(ص) كراهت داشت از سفر دريا هنگام هيجان آن، واز آن نهى نمود .
حماد سمندرى گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : من به بلاد شرك مسافرت ميكنم ، برخى دوستان ميگويند اگر در آنجا بميرى با آنها محشور شوى . فرمود : چون به آنجا ميروى از راه ومذهب حق تبليغ ميكنى ومردم را به خط ما ميخوانى ؟ گفتم : آرى . فرمود : اگر همين جا باشى چطور ؟ گفتم : خير . فرمود : اگر در آن بلاد بميرى خود به تنهائى يك امت محشور گردى ونورت در محشر به پيشانيت بدرخشد . (بحار:75 و 76 و 16 و 68 و سفينة البحار)
اميرالمؤمنين (ع) هنگام عزيمت به صفين ، چون پاى در ركاب نهاد گفت : «الّلهم انى اعوذ بك من وعثاء السفر وكآبة المنقلب ، وسوء المنظر فى الاهل والمال والولد . الّلهم انت الصاحب فى السفر ، وانت الخليفة فى الاهل ، ولا يجمعهما غيرك ، لأن المستخلف لا يكون مستصحبا ، والمستصحب لا يكون مستخلفا» . (نهج : خطبه 46)
عربى بيابانى را گفتند : براى چه به سفرهاى دور ميروى ؟ گفت : چون ديدم آنچه بدست مردم است به من دورتر است از آنچه در سفرهاى دور بدست مى آورم .
ابن اعرابى را گفتند : چرا سفر را سفر ميگويند ؟ گفت : «لانه يسفر عن اخلاق القوم» : بدين جهت كه سفر پرده از چهره اخلاق اشخاص به كنار ميزند . (ربيع الابرار:2/401)
«نماز در سفر»
نمازهاى چهار ركعتى در سفر به دو ركعت تقليل مييابد به شرط اينكه تصميم به پيمودن حداقل هشت فرسخ (حدود چهل وپنج كيلومتر) مسافت يا رفت وبرگشت چهار فرسخ داشته باشد ، ودر مسير راه به وطنش عبور نكند وده روز در يك جا به قصد يا سى روز بدون قصد نماند وكثير السفر مانند چهاروادار وملوان وامثال آن نباشد وسفرش سفر معصيت نبوده باشد وآن قدر از شهر يا آباديش فاصله بگيرد كه ديوارها را تشخيص ندهد يا اذان آنجا را دگر نشنود . با اين شرائط مسافر بايد نمازش را شكسته بخواند جز در مسجدالحرام ومسجد پيغمبر ومسجد كوفه وحائر امام حسين (ع) كه در اين اماكن مخير است بين قصر واتمام . (لمعه دمشقيه)
واينك تيّمناً چند روايت در اين باره ذكر ميشود :
ابن بزيع گويد : از امام كاظم (ع) پرسيدم آيا شخص در باغ ومزرعه وملك خود (كه از محل سكونتش به حد مسافت قصر فاصله دارد) ميتواند نمازش را شكسته بخواند ؟ فرمود : اشكالى ندارد ، تا گاهى كه تصميم به ماندن ده روز در آنجا نگيرد مگر اينكه در آنجا جايگاهى داشته باشد كه در آن وطن گزيند . عرض كردم : وطن گزيدن چگونه است ؟ فرمود : اينكه در آنجا منزلى داشته باشد كه شش ماه در آن ميماند .
حريز بن عبدالله گويد : به امام باقر (ع) گفتم : كسى كه به شهرى وارد ميشود تا كى نمازش را بايد در آنجا شكسته بخواند واز كى تمام بخواند ؟ فرمود : چون به سرزمينى وارد شدى ويقين كردى كه ده روز در آن ميمانى نمازت را تمام بخوان واگر ندانى چند روز ميمانى ونميدانى فردا از اينجا كوچ ميكنى يا پس فردا همچنان نمازت را شكسته بخوان تا يك ماه تمام شود وپس از تمام شدن يك ماه هر چه در آنجا بمانى تمام بخوان ...
زراره از امام باقر يا امام صادق (ع) روايت كند : اگر مسافر نماز ظهر وعصرش را در سفر فراموش كند تا به خانه برگردد تمام بخواند . (بحار:89/10 ـ 50)
ساير مسائل مسافر به كتب فقهيه يا فتوائيه رجوع شود .
«همراهان مسافر»
از حضرت رسول (ص) آمده كه بهترين شمار همراهان سفر نزد خدا چهار است وفرمود : هيچگاه شمار همراهانى از هفت تجاوز نكرد جز اينكه به جرّ وبحث وبگو مگو منجر شد .
امام باقر (ع) فرمود : جز با كسى كه در مال وثروت همتراز تو باشد همسفر مشو وهرگز با كسى كه هزينه ترا بعهده گيرد همراه مباش كه چنين چيزى مايه خوارى وذلت مسلمان است .
شهاب بن عبدربه گويد : به امام صادق(ع) عرض كردم : شما مرا ميشناسيد كه مردى دست ودل باز ودر باره دوستان داد ودهشم زياد است ، اجازه ميفرمائيد در سفر حج با جمعى از برادرانم همسفر شوم كه در مخارج سفر بر آنها توسعه دهم وبيش از آنها خرج كنم ؟ فرمود : اى شهاب ! اين كار مكن زيرا اگر تو چنين كنى وآنها نيز بخواهند مانند تو دست بازى كنند بر آنها اجحاف وتحميل كرده اى واگر آنها از خرج خوددارى نمايند تو باعث خوارى وذلت آنها شده اى پس با كسى همسفر شو كه همتراز تو باشد . وحضرت اين جمله را تأكيداً دو بار تكرار نمود .
ابو ربيع شامى گويد : در خدمت امام صادق (ع) بودم وخانه حضرت مالامال جمعيت بود ، حضرت خطاب به جمع حاضر فرمود : از ما نيست كسى كه با همراه خود همراهى خوب وبا ياران خويش يارى نيكو وبا آنكه با وى شيرين زبانى ميكند شيرين زبانى شايسته وبا كسى كه با وى خوش خلقى ميكند خوش اخلاقى نيكو نباشد .
معاوية بن عمار گويد : امام صادق (ع) به من فرمود : هرگاه با كسانى همراه بودى هيچگاه به همراهان مگو : اينجا فرود آئيم ، اينجا منزل كنيم وآنجا نكنيم ، زيرا در ميان آنها كسانى هستند كه اين امور را از تو كفايت كنند .
در حديث آمده كه حق همسفر است كه چون بيمار شود ياران او تا سه روز به نزدش بمانند .
امام صادق (ع) فرمود : امام سجّاد (ع) هرگاه به سفرى ميرفت با كسانى همسفر ميشد كه او را نشناسند واز نخست با آنها شرط ميكرد كه خدمت سفر با او باشد . اتّفاقاً در سفرى يكى از همراهان ، آن حضرت را ميشناخت ، به ياران گفت : ميدانيد اينكه به شما خدمت ميكند كيست؟ گفتند : نه . گفت : اين على بن الحسين است ! آنها به دست وپاى حضرت افتادند وگفتند : ميخواستى ما مورد خشم خدا قرار گيريم ؟! فرمود : آخر من در يكى از سفرها با جمعى همراه بودم كه مرا ميشناختند ، آنقدر مرا احترام كردند كه خود را شايسته آن نميديدم از اين جهت نميخواهم همسفرانم مرا بشناسند . (بحار:76/267 ـ 270 و 46/69)
سُفره :
دستار خوان . آداب وسنن سفره در حديث فراوان آمده از جمله : از امام مجتبى(ع) روايت شده كه در سفره دوازده دستور است وهر مسلمان بايد آنها را بداند ، چهار آن فرض وچهار سنت وچهار ديگر ادب است ، آنكه فرض است : شناخت (نعمت بخش واينكه غذا از چه راهى بدست آمده و...) و رضا به داده خدا ، ونام خدا بر آن بردن وشكر خدا ; وآنكه سنت است : شستن دست پيش از غذا ونشستن بر سمت چپ بدن وخوردن با سه انگشت وليسيدن انگشتان ; وآن چهار كه ادب است : خوردن از روبروى خود وكوچك گرفتن لقمه وجويدن كامل وكم به چهره ديگران نگريستن .
از امام كاظم (ع) روايت شده : سفره اى كه نمك در آن نباشد روى فراوانى نبيند .
نقل است كه حضرت امام حسن (ع) مشغول صرف طعام بود در آن اثنا جماعتى وارد شدند، فرمود : بيائيد كنار سفره ، غذا حاضر شده كه خورده شود .
امام صادق (ع) فرمود : نشست خود را بر سفره طولانى كنيد كه آن مدّت از عمر شما به حساب نيايد .
در حديث آمده كه چون پيغمبر (ص) بر خوان طعام مينشست به آنكه روبرويش بود لقمه ميداد وچون آب مينوشيد به آنكه به سمت راستش بود آب ميداد .
از آن حضرت آمده كه هيچ مردى نباشد كه افراد خانواده خويش را بر سفره گرد آورد ودر آغاز نام خدا برند وپس از صرف طعام خدا را سپاس گويند وسپس سفره برچيده شود جز اينكه خداوند همه آنها را بيامرزد .
و از آن حضرت است كه چون با جمعى غذا ميخوريد اولين كس باشيد كه دست به غذا بريد وآخرين كس كه دست از غذا بكشيد تا ديگران به راحتى غذا ميل كنند .
محمد بن جعفر عاصمى از پدرش و او از جدش روايت كند كه من با جمعى از شيعه در سفر حج به مدينه رسيديم ودر يكى از باغهاى مدينه فرود آمدين ، امام موسى بن جعفر (ع) چون خبر ورود ما را شنيد به استقبال ما به باغ آمد ودستور داده بود غذاى الوانى را كه مشتمل بر خورش گوشت با بادنجان وگوشت بريان وتخم مرغ با كيفيتى مخصوص وتليت دوغ وزيتون وسركه وپنير ادويه زده وحلوا بود از پى حضرت حاضر كردند ، چون غذا آماده شد طشت وآب واشنان آوردند ، حضرت ابتدا دست خود را بشست وسپس (به دستور حضرت) طشت از سمت راست آن جناب دور زد تا آخرين كسى كه در سمت راست بود وسپس از اوّلين نفر سمت چپ حضرت تا آخرين نفر آن سمت پايان داد . آنگاه غذا را بر سفره نهادند وحضرت از نمك آغاز كرد وپس از آن سركه ميل نمود وحلوا را آخر غذا ميل كرد . وچون سفره برچيده شد يكى از همراهان خواست نان ريزه هاى بجاى مانده سفره را جمع كند حضرت فرمود: اين كار در منازل و زير سقفها بايد انجام داد نه در ميان باغ وصحرا ودر چنين جاها ، اينها سهم پرندگان وحيوانات است . آنگاه فرمود خلال آوردند وفرمود : هنگام خلال كردن شايسته است زبان را به اطراف دهان گرداند آنچه كه به زبان آيد خورده شود وآنچه كه قابل اين نباشد به دور انداخته شود . در اين حال طشت جهت شستن دست آوردند . حضرت دستور داد از آخرين نفر سمت چپ خود شروع وبه خود او ختم شد وسپس نفر بعد از خود از سمت راست تا آخر ... (بحار:66/351 ـ 418 و 43/342 و 48/117)
«تعارف بر سر سفره»
جمعى از اهالى كوفه بر امام سجّاد (ع) وارد شدند وحضرت بر سر سفره مشغول صرف طعام بود ، آنها سلام كردند ونشستند ، حضرت فرمود : غذا كوچك تر از اين است كه بر آن ـ بنام خدا ـ سوگند خورده شود ، چون به منزل كسى وارد شديد وسفره اى آماده بود از آن تناول كنيد ومنتظر نمانيد كه به شما گفته شود : بفرمائيد ، زيرا طعام نهاده شده كه خورده شود . (ربيع الابرار : 2/756)
عبدالله بن سليمان صيرفى گويد : در منزل امام صادق (ع) بودم سفره آوردند ، در ميان سفره كباب ودگر انواع غذا بود ، سينى برنجى نيز آوردند ، به اتّفاق حضرت مشغول صرف طعام شديم ، حضرت فرمود : بخور . عرض كردم : خوردم . فرمود : بخور كه معيار دوستى دوست با دوستش آنست كه با روى باز وگشاده روئى هر چه بيشتر نزد دوستش غذا بخورد . سپس مقدارى غذا از ظرف كنار زد وفرمود : اين را نيز بخور . من (به اجابت حضرت) آن را خوردم . (بحار:47/40)
«حيوان كنار سفره»
نجيح گويد : حسن بن على (ع) را ديدم مشغول صرف طعام بود وسگى روبرويش ايستاده بود وهر لقمه كه تناول مينمود لقمه اى نيز به سگ ميداد ، عرض كردم : آقا اجازه بده آن را از كنار شما برانم . فرمود : من از خدا شرم دارم كه جاندارى مرا در حال غذا خوردن ببيند واز غذاى خود به آن ندهم . (بحار:43/352)
«دعاى سفره»
در حديث آمده كه هرگاه پيغمبر (ص) در ميان جمعى صرف طعام مينمود ميگفت : «افطر عندكم الصائمون واكل طعامكم الابرار و صلّت عليكم الملائكة الاخيار» واين سنت پس از آن حضرت در ميان مسلمانان معمول بود . (بحار:66/383)
«ريزه غذاى ته سفره»
داود بن كثير گويد : شبى پس از نماز عشاء با امام صادق (ع) شام خوردم ، پس از صرف طعام گفت : «الحمدلله» اين موقع هنگام شام من وشام پدران من است . وچون سفره برچيده شد ريزه هاى بجا مانده سفره را برچيد وبه دهان انداخت .
عبدالله ارّجانى گويد : در خدمت امام صادق (ع) بودم حضرت غذا خورد وپس از صرف طعام ديدم ريزه هاى غذا كه ته سفره
مانده بود وبه اندازه كنجد بودند جمع ميكرد. عرض كردم: اينها را جمع ميكنيد ؟! فرمود : اى عبدالله اين روزى تو ميباشد آن را براى ديگرى رها مكن وبدان كه آن شفاى هر دردى است .
معمر بن خلاد گويد : از حضرت رضا(ع) شنيدم فرمود : هر كه در خانه اش غذا بخورد ريزه هاى سفره را جمع كند وهر كه در بيابان يا خارج منزل غذا خورد ريزه ها را براى پرندگان وددان رها كند . (بحار:66/428)
«سفره اى كه در بيابان افتاده ومالكش مجهول است»
از اميرالمؤمنين (ع) راجع به سفره اى كه در بيابان افتاده وگوشت ونان فراوان وپنير وتخم مرغ وحتى كاردى نيز در آن سفره باشد (وصاحبش ديده نشود) سؤال شد ، فرمود : آن را قيمت كنيد وبخوريد واگر صاحبش پيدا شد قيمتش را به وى بدهيد چه اين غذا فاسد ميگردد . عرض شد : نميدانيم كه آن از آن مسلمان است يا كافر ؟ فرمود : اشكالى ندارد جز اينكه بدانيد. (بحار:65/139)