سهروردى:
ابوالفتوح يا ابوالفتح يحيى بن حبش بن اميرك سهروردى (سهرورد روستائى از توابع زنجان است) حكيم وفيلسوف معروف به شيخ اشراق يكى از علماى معروف عصر خود بوده ودر مراغه حكمت واصول فقه را فرا گرفته است .
وى در علوم حكميه وفلسفه يگانه روزگار خود بوده ودر فلسفه اشراق وكشف پيشوا بوده است وبه زبان عربى وفارسى شعر ميگفته و او را كتب متعددى است از جمله : التنقيحات فى اصول الفقه ، التلويحات ، الهياكل ، حكمة الاشراق ، الغربة الغريبة .
وى دورانى به شام رفته ودر حلب اقامت گزيده ودر آنجا به سبب اتهام به الحاد وزندقه به فرمان صلاح الدين ايوبى بدست فرزندش ظاهر حاكم حلب وبه فتواى علماى وقت به سال 586 به سن 38 سالگى به قتل رسيد .
سَهل:
نرم. هموار. اميرالمؤمنين(ع) ـ در صفت مؤمن ـ : «سهل الخليقة، ليّن العريكة، نفسه اصلب من الصلد و هو اذلّ من العبد» . (نهج : حكمت 333)
سَهل:
بن حنيف از انصار و از قبيله اوس وبرادر عثمان بن حنيف است . سهل داراى فضايل بسيارى است چنانكه از امام صادق (ع) آمده كه هيچيك از قريش وغير قريش به منزلت وى نمى رسد .
وى در غزوات پيغمبر (ص) دليرانه وفداكارانه شركت جست واز ياران ممتاز آن حضرت بوده . در جنگ احد هنگامى كه مسلمانان شكست خورده از دور پيغمبر پراكنده شدند هشت نفر وفادار ماندند كه با حضرت به مرگ بيعت نمودند ، سه نفر آنها از مهاجرين وپنج تن از انصار ، كه عبارت بودند از : على و زبير وطلحه وابودجانه وحارث بن صمه وحباب بن منذر وعاصم بن ثابت وسهل بن حنيف كه هيچيك از اينها كشته نشد .
سهل پس از رحلت پيغمبر (ص) از ياران مخلص على ومحل اعتماد آن حضرت بوده ودر صفين در ركاب على بود وحضرت وى را والى فارس نمود ولى نتوانست آنجا را اداره كند كه حضرت به ناچار زياد بن ابيه را به آنجا فرستاد و وى توانست منطقه را آرام سازد . وى به سال 38 در كوفه درگذشت .
در حديث امام باقر (ع) آمده كه اميرالمؤمنين (ع) بر جنازه سهل بيست وپنج تكبير گفت به اين كيفيت كه چون حضرت بر جنازه او نماز گزارد جمعى آمدند وگفتند : ما نرسيديم در نماز بر سهل شركت كنيم حضرت نماز را تكرار نمود ، باز جمع ديگر آمدند وهمچنين تا پنج بار بر او نماز خواند . (بحار:20/101 و 42/159)
سَهل:
بن سعد خزرجى انصارى از بنى ساعدة، از صحابه رسول(ص) و از مشاهير آنها است. وى قريب صد سال زندگى كرد و در مدونات حديثيه 188 حديث از او نقل شده است. سهل بسال 91 هـ درگذشت. (اعلام زركلى)
سَهل:
بن هارون بن راهبون (يا راهيون) ابوعمرو، دشتميشانى فارسى الاصل، حكيم و شاعر و فصيح و شعوبى مذهب كه طرفدار عجم و سخت با عرب دشمن بود و كتبى بسيار در مَثالِب عرب نوشته. ابو عثمان جاحظ به براعت و فصاحت و فضل او مذعن است. وى به دربار هارون الرشيد راه يافت و نزد او منزلت و مكانتى والا داشت تا جائى كه وى را بجاى يحيى برمكى مسئول دواوين بر گماشت، سپس در خدمت مأمون درآمد و در حكومت وى رياست «خزانة الحكمة» در بغداد بعهده گرفت. از كتب اواست:
«ثعلة و عفرة» كه به شيوه كليله و دمنه تدوين شده. و «الاخوان» و «المسائل» و «ديوان رسائل» و «تدبير الملك و السياسة» و «وامق و عذراء» و چند كتاب ديگر. وى بسال 215 درگذشت. (اعلام زركلى)
سَهل انگارى:
بى اعتنائى وبى تفاوتى در وظيفه .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : دانش عذر سهل انگارى را بريد (چه پس از كشف حقيقت عقل حكم ميكند كه وارد عمل شود وگرنه محكوم است) . در حديث ديگر فرمود : سستى وسهل انگارى عمر خود را به هدر دادن است . (بحار:73/158 وغرر الحكم)
به «آسايش» نيز رجوع شود .
سَهلة:
زمينى كه سطح آن را ريگ سرخ پوشانده باشد . (تاريخ طبرى:3/146)
سهلة:
نام مسجدى معروف در كوفه .
ابن مهران از امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود : چون وارد كوفه شدى به مسجد سهله رو و در آنجا نماز بخوان وحوائج دين ودنياى خويش را در آن از خدا مسئلت كن كه مسجد سهله خانه ادريس پيغمبر است كه در آن زندگى ميكرده ودر آن نماز ميخوانده است ...
و از آن حضرت آمده كه فرمود : گوئى مى بينم كه قائم ما با اهل وعيال به مسجد سهله وارد شده است . به حضرت عرض شد: وى در آنجا بماند وساكن شود ؟ فرمود : آرى ، همين مسجد خانه ادريس بوده وخداوند پيغمبرى را نفرستاده جز اينكه در آن نماز گزارده واگر من به بآن نزديك ميبودم همه نمازهايم را در آن ميخواندم ...
نيز از آن حضرت آمده كه در مسجد سهله تخته سنگى ميباشد كه تصوير هر پيغمبرى بر آن منقوش است . (بحار:100/434)
سَهم:
آن تير كه بدان قمار كنند. تير قمار. حصه و بهر (غياث)
سهم امام :
در اصطلاح فقه شيعه . نيمى از خمس آل محمد (ص) مى باشد كه به امام معصوم اختصاص دارد ودر عصر غيبت به نُوّاب عام امام سپارند كه در موارد رضاى ائمه مانند ترويج دين وامداد مضطرّين مصرف كنند . و از روايت ذيل چنين برمى آيد كه رابطه مالى ميان شيعه وامامان ، خود امرى لازم ومطلوب ميباشد .
مفضل بن عمر گويد : به خدمت امام صادق (ع) رفتم ومبلغى مال با خود داشتم وتقديم حضورشان نمودم ، حضرت فرمود : اين چيست ؟ گفتم : وجهى است كه دوستان وارادتمندانتان به خدمت شما فرستاده اند .
فرمود : اى مفضل من اين را مى پذيرم
در حالى كه بدان نيازى ندارم ولى
بدين سبب قبول مى كنم كه دوستان ما
بدان بركت يابند وموجب رشد ونموّ
آنها گردد . سپس فرمود : از پدرم شنيدم
كه هر كه يك سال بر او بگذرد و از مال
خود چيزى به ما نرساند خواه اندك وخواه بسيار خداوند در قيامت به وى نظر نكند مگر اينكه او را عفو فرمايد . (بحار:96/216)
سهمگين:
خوفناك. ترسناك. ترس آور.
سَهْو:
غافل شدن و فراموش كردن. و در اصطلاح فلسفى عبارت از زوال صور علميه است از نفس بنحوى كه بدون زحمت اكتساب جديد با توجه مختصرى مجدداً حاضر در ذهن شود، و آن حالت متوسط ميان ادراك و نسيان است، زيرا در نسيان صور علمى از خزانه مربوط هم برطرف شده و محو مى گردد و لكن در مورد سهو چنين نيست، يعنى صور علميه در خزانه مربوط باقى است، نهايت از صحنه روشن ذهن پنهان مى شود (فرهنگ اصطلاحات فلسفى دكتر سجادى)
«سهو پيغمبر و امام»
مسئله كلامى معروف كه از ديرباز ميان دانشمندان اسلامى معركه آراء و محطّ بحث و خلاف بوده كه آيا سهو در مورد پيغمبر و امام با توجه به مقام عصمت امكان پذير هست يا خير و آيا اين امر با صفت عصمت منافات ندارد؟ و بر فرض امكان عقلى آيا چنين چيزى بوقوع پيوسته يا نه، مرحوم صدوق و جمعى از محققين آن را ممكن و واقع دانسته اند، جمع ديگر آن را منافى با عصمت پنداشته و صرفاً انكار نموده اند.
شايان ذكر است كه: محل خلاف، اعمال شخصيّه آنها است اعم از عبادات و غير عبادات، و اما در تبليغ احكام و نيز اخبار از امور غيبية به اجماع فرق اسلامى به هيچ وجه سهو و نسيان و خطا راه ندارد كه اين امور از جانب خداوند تضمين شده كه بدون كم و كاست به مردم برسد، (لان لا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل). (نساء:165). چنان كه در قرآن كريم آمده: (سنقرئك فلا تنسى). (اعلى:6)
«ادله جواز سهو بر انبياء»
اما از قرآن به آياتى در اين باره مى توان استدلال نمود، از جمله (قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى) (كهف:11) كه در اين آيه بصراحت بيان شده است كه حضرت ختمى مرتبت را هيچ امتيازى بر سايرين نباشد جز به نبوت و هر آنچه لازمه نبوت است از قبيل عصمت از خطا در انباء نبوت، و هر گونه فضيلتى كه در وجود مقدسش مشاهده مى شود مانند اخلاق فاضله و سعى و كوشش در امر عبادت و غيره همه آنها اكتسابى بوده و بخود آن حضرت استناد دارد، و اگر خداوند مى فرمايد: (انك لعلى خلق عظيم) اين اخلاق بزرگ كه مورد ستايش حضرت ربوبى قرار گرفته به همت والاى حضرت بدست آمده است، و اگر جز اين بودى حضرتش در اين مورد مستوجب مدحى نبودى.
2 ـ (و امّا ينسينّك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين) : (انعام:68) يعنى چنانچه شيطان ترا به فراموشى كشاند پس از تذكر سخن خداوند دگر با گروه ستمكاران مجالست منما. چنان كه ملاحظه مى كنيد خطاب در اين آيه به نفس نفيس پيامبر اسلام است.
3 ـ (فلمّا بلغا مجمع بينهما نسيا حوتهما)يعنى چون حضرت موسى (ع) و يار همراهش يوشع بن نون به مجمع البحرين رسيدند آن ماهى كه جهت غذاى خويش بهمراه داشتند فراموش شده يافتند ... (كهف:61)
4 ـ (قال لا تؤاخذنى بما نسيت ...)(كهف:73) يعنى حضرت موسى(ع) به خضر گفت: در مورد آنچه كه آن را از ياد بردم مرا مؤاخذه مكن.
آيات ديگرى نيز دالّ بر اين معنى مى باشد كه محض رعايت اختصار از ذكر آنها صرف نظر شد.
البته منكرين، آيات مزبور را بمعانى ديگر جز مفهوم ظاهر آنها تأويل برده اند، از جمله نسيان را بمعنى ترك گرفته اند، ولى چنان كه ملاحظه مى فرمائيد اگر در آيه اخير اين معنى مراد باشد لازم آيد كه حضرت موسى(ع) عمداً بر خلاف تعهد عمل كرده باشد، و چنين نسبتى به پيغمبر از نسبت سهو به او قبيح تر خواهد بود.
و اما دليل بر اين مطلب از روايات:
1 ـ مرحوم شيخ طوسى در كتاب تهذيب از على بن نعمان از سعيد اعرج روايت كرده كه گفت: از امام صادق(ع) شنيدم مى فرمود: پيغمبر(ص) در نماز چهار ركعتى سهوا به دو ركعت سلام گفت، كسى كه پشت سر حضرت بود عرض كرد: يا رسول الله مگر دستور جديدى در مورد نماز آمده؟ فرمود: مگر چه شده؟ گفتند: شما نماز را به دو ركعت سلام داديد. حضرت به شخصى كه او را ذوالشمالين (يا ذواليدين) مى گفتند فرمود: اى ذواليدين آيا چنين بوده؟ وى گفت: آرى. پس حضرت دو ركعت ديگر به نماز خويش افزود و بدين گونه نماز را به پايان رسانيد، سپس امام صادق(ع) فرمود: خداوند عزوجل خود ، پيغمبر خويش را به فراموشى افكند كه امّت را رحمت باشد، زيرا اگر چنين امرى براى ديگرى اتفاق مى افتاد كسان ، وى را سرزنش مى كردند كه نمازش مورد قبول حق نيفتاده است، ولى پس از آن كه اين مسئله براى پيغمبر(ص) رخ داده اگر براى كس ديگر پيش آيد مى گويند پيغمبر(ص) نيز در نماز خود سهو كرده است. آنگاه حضرت صادق(ع) فرمود: پيغمبر(ص) پس از نماز دو سجده سهو بجاى آورد جهت كلامى كه در وسط نماز بزبان راند. (تهذيب:2/345)
2 ـ مرحوم شيخ از فضاله و او از حسين بن عثمان و او از سماعة و او از ابوبصير روايت كرده كه گفت: از امام صادق(ع) پرسيدم راجع به شخصى كه نماز (سه ركعتى يا چهارركعتى) خود را به دو ركعت سلام گويد و از جاى خود برخيزد و بدنبال كار خود رود و سپس بيادش آيد كه نمازش ناقص بوده؟ حضرت فرمود: نماز را از سر گيرد. عرض كردم: چرا پيغمبر(ص) نماز خود را (كه به دو ركعت سلام گفته بود) از سر نگرفت؟ فرمود: آن حضرت (پس از آن كه سهواً سلام گفته بود) از جاى خود برنخاست. (تهذيب:2/346)
3 ـ شيخ به سند خود از سعد و او از ابى الجوزاء و او از حسين بن علوان و او از عمروبن خالد و او از زيد بن على و او از پدر بزرگوارش و آن حضرت از آباء كرام خويش از اميرالمؤمنين(ع) روايت كرده كه فرمود: نماز ظهر را به امامت پيغمبر(ص) خوانديم و آن حضرت نماز را به پنج ركعت سلام گفت و سپس از جاى خويش برخاست. عرض شد: يا رسول الله مگر در مورد زيادتى نماز دستورى رسيده؟ فرمود: مگر چه شده؟ عرض شد: شما نماز را پنج ركعت خوانديد. حضرت رو به قبله نشست و تكبير گفت و سپس دو سجده ادا نمود بى آنكه قرائت يا ركوعى انجام دهد سپس سلام گفت و فرمود: اين دو سجده مرغمتانند، يعنى بينى سهو كننده را بخاك مى مالند. (تهذيب:2/349)
مرحوم شيخ در ذيل اين حديث مى فرمايد: البته بايد گفت: پيغمبر(ص) بگفتار آن شخص كه يك نفر بوده يقين ننمود وگرنه مى بايست نماز را از سر مى گرفت.
از سخنان اميرالمؤمنين(ع) ضمن يكى از خطب خويش كه مرحوم سيد رضى قدس سره در نهج البلاغه نقل كرده مى فرمايد: «... فلا تكفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فانّى لست فى نفسى بفوق ان اُخطى و لا آمن من ذلك من فعلى الاّ ان يكفى الله من نفسى ما هو اَملَكُ به منى. فانّما انا و انتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره ...» مبادا از گفتن سخن حق و يا مشورتى كه بر محور عدل بود با من خوددارى كنيد كه من خويشتن را مافوق آن كه اشتباه كنم نمى دانم و هرگز در كارهايم از آن (اشتباه) ايمن نمى باشم جز اين كه خداوند خود امورى را از من كفايت كند كه (هر چند آنها را بمن سپرده، مانند هشيارى و فراست ولى او) خود دستش به آن امور از من بازتر است، زيرا من و شما بندگان خداوندگارى هستيم كه جز او خداوندى نيست ... .(نهج : خطبه 216)
و نيز آن حضرت در نامه خود به منذربن جارود عبدى ; والى خويش را بر اصطخر فارس كه مرتكب خيانتى شده بود چنين مى نگارد:
«اما بعد، فانّ صلاح ابيك غرّنى منك و ظننت انّك تتبع هديه و تسلك سبيله، فاذا انت فيما رُقِّىَ الىّ عنك لا تدع لهواك انقيادا، و لا تبقى لآخرتك عتادا، تعمر دنياك بخراب آخرتك ...» (نهج : نامه 71) . معنى ابتداى نامه اين است كه: صلاحيت و شايستگى پدرت و سوابقى كه من از او در نظر داشتم مرا درباره تو به اشتباه افكند و مرا فريب داد، گمان من اين بود كه تو راه پدرت را مى گيرى و از او پيروى مى كنى ...
هروى گويد: بحضرت رضا(ع) عرض كردم: جماعتى در كوفه قائلند كه پيغمبر(ص) هيچگاه در نماز سهو نمى كرده است؟ فرمود: بخدا سوگند دروغ مى گويند، خدا آنها را لعنت كناد، آنكه سهو نكند تنها خدا است. (بحار: 17/105)
«دانشمندانى كه سهو را در انبياء جايز دانسته اند»
1 ـ از جمله كسانى كه قائل به جواز سهو در مورد پيامبران شده و بيش از ديگران در اين باره شهرت دارد مرحوم شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه است; مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه (1/358) چنين مى فرمايد: روايت كرده حسن بن محبوب از رباطى و او از سعيد اعرج كه گفت: از امام صادق(ع) شنيدم مى فرمود: خداوند تبارك و تعالى بامدادى پيغمبر(ص) را بخواب برد تا خورشيد طالع شد و چون از خواب برخاست نافله و فريضه صبح را قضا نمود، و نيز در نماز ديگر (كه چهار ركعتى بود) او را به سهو افكند كه بر سه ركعت سلام گفت ... تا آخر همان حديث كه اينجا تحت رقم (1) ذكر شد. سپس مرحوم صدوق ادامه مى دهد و مى فرمايد: گزافه گويان و كسانى كه قائلند خداوند امور خلق را به پيغمبر و امام واگذار نموده ـ كه خدا لعنتشان كند ـ منكر سهو پيغمبر مى باشند و مى گويند: اگر پيغمبر(ص) در نماز خود سهو كند در تبليغ رسالت نيز ممكن است سهو كند زيرا چنان كه نماز بر او فريضه است تبليغ نيز بر او واجب است. اما چنين ملازمه اى مردود است زيرا پيغمبر در نبوت از ديگران جدا است كه تبليغ از ملحقات نبوت است و ميبايست ويژگيش در آن محفوظ باشد، و اما در مورد نماز و ديگر اعمال شخصى با ديگران شريك است، پيغمبر بخواب مى رود چنان كه ديگران بخواب مى روند و تنها كسى كه خواب و پينكى بر او روا نيست، خداوند است. و اما سهو در مورد پيغمبر با سهوى كه از ما سر مى زند متفاوت است، سهو پيغمبر از جانب خداوند است، او را به سهو مى افكند تا مردمان بدانند كه وى بشرى آفريده خداست، او را خدا نخوانند، و ديگر اين كه مردم حكم سهو را بدانند كه چون سهوى در نماز برايشان رخ داد بدانند چه كنند ... و استاد ما محمد بن حسن بن وليد مى گفت: نخستين مرحله گزافه گوئى درباره معصومين عليهم السلام آنست كه منكر سهو آنها شوى. و بالاخره مرحوم صدوق سخن خود را بدين جمله پايان مى دهد كه: من در صدد آنم كه قربة الى الله كتابى را در اثبات سهو بر انبيا و رد بر منكرين آن برشته تحرير درآورم، ان شاءالله. (من لا يحضره الفقيه:1/360)
2 ـ مرحوم شيخ الطائفة، محمد بن الحسن الطوسى رضوان الله تعالى عليه در كتاب تفسير تبيان ذيل آيه شريفه: (و اما ينسينّك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين) . (انعام:68)
3 ـ مرحوم طبرسى در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه در پاسخ جبّائى مفسّر معروف سنى كه گفته: اين آيه دلالت دارد بر بطلان قول شيعه كه سهو را بر پيامبران روا نمى دانند، مى گويد: اين نسبت به شيعه صحت ندارد، زيرا شيعه تنها در مورد تبليغ رسالت و ايصال احكام و اخبار غيبية سهو را بر پيغمبر روا نمى دانند و اما در امور ديگر و موارد ديگر هم سهو را بر آنها جايز مى دانند و هم فراموشى را مگر اين كه به اخلالى در جانب خرد آنها منجر گردد (مجمع البيان آيه 68 انعام)
سخن مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان نيز به همين مضمون است كه گوئى مرحوم طبرسى از آنجا اخذ نموده است، لذا از نقل كلام شيخ خوددارى شد.
4 ـ از علماى معاصر حضرت استاد الفقهاء سيد ابوالقاسم خوئى در رساله منية السائل ص 236 مى فرمايد: «القدر المتقين من السهو الممنوع على المعصوم هو السهو فى غير الموضوعات الخارجية» (آنچه كه بطور قطعو يقين، معصومين در آن سهو نمى كنند غير از موضوعات خارجية است، يعنى تنها در مورد احكام سهو نمى كنند، و اما غير از احكام ممكن است).
«منكرين سهو بر انبياء»
در اين سوى مسئله مى توان از اين بزرگان نام برد:
1 ـ مرحوم شيخ مفيد قدس الله نفسه در رساله اى كه به ايشان نسبت داده شده در رد مجوزين سهو بر پيغمبر و امام در عبادت، و برخى اين رساله را به مرحوم سيد مرتضى نسبت داده اند ولى ارحج آنست كه رساله از آن شيخ مفيد باشد، ايشان پس از آن كه اين قول را سخت مردود شمرده و گوينده آن را در حل مسائل ناتوان و ناآشنا پنداشته مى گويد: حديثى كه درباره سهو پيغمبر(ص) در نماز نقل شده ابتدا نواصب آن را نقل نموده و سپس برخى از شيعيان به تقليد نواصب آن را روايت كرده اند، و اين حديث از اخبار آحاد است و جز ظن و گمان چيزى را نمى رساند در صورتى كه قرآن از پيروى از ظن نهى كرده و به خبر واحد نتوان از يك امر يقينى كه عصمت آن حضرت از خطا باشد دست برداشت.
2 ـ مرحوم محقق در مختصر نافع در ذيل روايت حلبى كه گفته: خود شنيدم كه امام صادق(ع) جهت سهوى كه در نماز كرد دو سجده سهو بدين كلمات ادا نموده مى گويد: حق آنست كه منصب امامت والاتر از آن بدانيم كه در نماز سهو كند ...
3 ـ مرحوم علاّمه حلّى: ايشان در كتاب تذكرة چنين مى فرمايند: و اما خبر ذواليدين (در مورد سهو پيغمبر در نماز) از نظر ما باطل است، چه اين كه پيغمبر(ص) معصوم بوده و سهو بر معصوم روا نيست، بعلاوه جمعى از اصحاب سند اين روايت را مخدوش دانسته اند، كه راوى آن ابوهريره است و او پنج سال پس از ذواليدين اسلام آورده، زيرا ذواليدين در واقعه بدر از دنيا رفته و ابوهريره در سال هفتم هجرت اسلام اختيار كرده است، چگونه ابوهريره مى تواند راوى از ذواليدين باشد؟! اما مخالفان اين قول مى گويند: آن كه در بدر بشهادت رسيد ذوالشمالين موسوم به عبدالله بن فضيلة خزاعى بوده و ذواليدين پس از پيغمبر(ص) زنده بوده و به روزگار معاويه درگذشته است، و نام او خرباق است ... سپس مرحوم علامه ادامه مى دهد و مى گويد: اگر سهو را بر پيغمبر جايز بدانيم لازم آيد كه در همه اقوال و افعال او سهو را قبول كنيم و در اين صورت وثوقى بقبول باقى نخواهد ماند ... .
4 ـ مرحوم شيخ بهاءالدين عاملى در رساله پاسخ به مسائل مدنيات گفته: معصوم بودن انبياء و ائمه از سهو و نسيان از جمله مسائلى است كه اجماع ما شيعه بر آن منعقد است، و مخالفت يك فرد معلوم النسب به اجماع لطمه نمى زند، و ديگر اين كه بگوئيم آن عالم در اين مسئله سهو كرده بهتر از آنست كه بگوئيم پيغمبر(ص) سهو كرده است، بعلاوه مراد مرحوم صدوق كه گفته: سهو پيغمبر(ص) در آن واقعه از جانب خداوند بوده آنست كه خداوند محض مصلحتى دينى يا دنيوى خواب يا سهو را بر پيغمبر خود برگماشت كه آن غرض تحقق بپذيرد، و اين سهو با سهو ما كه از جانب شيطان سرچشمه مى گيرد فرق دارد ... .
5 ـ مرحوم شهيد اول در كتاب ذكرى پس از آن كه خبر ذواليدين را ذكر مى كند مى گويد: اين خبر از نظر امامية متروك است، زيرا دليل عقلى قائم است كه انبياء از سهو و اشتباه معصوم اند، و جز مرحوم ابن بابويه كسى برخلاف اين امر سخن نگفته و او چنين مقاله اى را از استادش ابن الوليد نيز نقل نموده است و بهرحال چنين قولى علاوه بر اين كه خلاف اجماع است خلاف ادله عقليه نيز هست ... .
«ادله منكرين سهو بر انبياء»
از قرآن كريم به اين آيات استدلال شده:
1 ـ (ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين) بدين توضيح كه اصطفاء از صفوه است و صافى در اينجا جز خالص و پاكيزه از هر نقص و عيب نباشد، و وجود عيوبى مانند سهو و نسيان با صفا سازگار نيايد.
2 ـ (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله) بدين بيان كه از اين آيه استفاده مى شود متابعت پيغمبر(ص) بر هر كسى واجب است و اگر صدور سهو از آن حضرت جايز باشد بايستى متابعتش در سهوى كه از او سر مى زند نيز واجب باشد.
3 ـ (لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة ... ) .
4 ـ (انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) .
5 ـ (و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى) .
6 ـ (فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون) .
و اما روايات:
1 ـ از حضرت رضا(ع) رسيده كه: امام را نشانه هائى است: از هر كسى داناتر و حكيم تر و پرهيزكارتر و بردبارتر و شجاع تر و سخاوتمندتر و پارساتر است و ختنه شده از مادر ميزايد و پاكيزه است و از پشت سر مى بيند چنان كه از پيش رو مى بيند و سايه ندارد و چون از شكم مادر بزمين مى افتد بر دو كف دست خويش قرار مى گيرد و آواز خود را به شهادتين بلند مى كند و محتلم نمى شود و چشمش بخواب مى رود اما دلش به خواب نمى رود و ملائكه با وى سخن مى گويند و زره پيغمبر(ص) بر او راست مى آيد و بول و غائط از او ديده نمى شود كه خداوند عزوجل زمين به بلعيدن هر آنچه از او برون آيد گماشته است. (من لا يحضره:4/418)
و در صورتى كه امام چنين باشد پيغمبر بطريق اولى.
2 ـ در روايتى كه از امام صادق(ع) درباره دو سپاه عقل و جهل آمده، سهو و نسيان از سپاهيان جهل بشمار آمده است و حاشا كه صفات جاهلانه در وجود پيامبر يا امام باشد (روايت در كافى:1/23 غفارى)
3 ـ حديث مشهور ميان عامّه و خاصّه از رسول خدا(ص) كه فرمود: «صلّوا كما رأيتمونى اصلّى» و اگر سهو و خطا از پيغمبر(ص) جايز بودى چگونه اقتدا بحضرتش واجب بودى؟!
سهو نماز:
سهو در نماز به معنى ترك يا اخلال از روى فراموشى برخى اجزاء يا شرائط . اگر سهو در مورد اركان نماز پيش آيد مانند فراموش كردن نيّت يا تكبيرة الاحرام يا ركوع يا دو سجده در يك ركعت ومحل تدارك آن گذشته باشد نماز باطل است وهمچنين شرائط نماز از قبيل طهارت حدثى و قبله و وقت . ولى سهو در واجبات غير ركنى مانند فراموش كردن قرائت يا تسبيحات اربعه يا يك سجده موجب بطلان نماز نمى شود ودر بعضى موارد سجده سهو واجب مى شود .
به كتب فقهيّه وفتوائيّه رجوع شود .
سُهول:
جِ سهل. زمينهاى هموار.
سَهوَة:
شتر ماده رام نرم رفتار.
كمان نرم. گنجينه. اتاقى كوچك كه
اندك شيبى در زمين داشته باشد، شبيه
به گنجينه خانه. در حديث آمده: «انّه
(رسول الله) دخل على عائشة و فى البيت سهوة عليها ستر».
سَهوَة:
زمين نرم گلناك. در حديث است: «ان عمل اهل النار سهلة بسهوة» . (نهاية ابن الاثير: 2/430)
سَهى:
راست، سرو سهى: سرو راست.
سُهى
(با الف آخر): نام ستاره اى است.