حضرت چون شنيد به تمام رو به سوی اصحاب برگشت و فرمود : آيا تا کنون بهتر از اين سؤالی مربوط به مسائل دين از کسی شنيده ايد ؟! عرض کردند : ما فکر نمی کنيم تا کنون زنی اين چنين به وظايف دينی خويش توجه کرده باشد .

پس حضرت به اسماء رو کرد و فرمود: ای زن بر گرد و به ديگر زنان بگو که انجام وظائف شوهرداری يکی از شما و جلب رضايت همسر و توافق با او در شئون زندگی ، ارزشش به اندازه تمامی آنچه هست که گفتنی (از حج و جهاد و ...) . پس اسمائ برخاست و از شادی به تهليل و تکبير پرداخت . (درالمنثور : 2 / 153)

از امام صادق (ع) رسيده که مردی به نزد اميرالمؤمنين (ع) از زنان خود شکوه مود ، حضرت به منبر رفت و ضمن خطبه ای فرمود : ای مردم ! زنانتان را به هيچ وجه اطاعت مکنيد وآنان را بر مال خويش امين مگيريد و امور تدبير خانواده را به آنها مسپريد چه اگر آنها را به حال خود گذاريد که هر چه خواهند بکنند شما را به پرتگاهها کشانند و کار را از دست صاحب کار بگيرند زيرا ما آنان را چنين شناختيم که هر گاه به چيزی دل باختند ناپرهيز بوند و هنگام شهوت نا شکيب ، جاه طلبی را رها نکنند گر چه پير باشند و خودخواهی را از دست ندهند گرچه از پا در آمده باشند ، هر چه به آنها نيکی کنی همچنان نا سپاس بوند ، نيکيها را از ياد ببرند و بديها را به خاطر نگه دارند ، بهتان را دامن زنند و به طغيان ادامه دهند و کار شيطان را به عهده گيرند ، پس در هر حال با آنها مدارا نموده و با آنان خوش زبانی کنيد باشد که سيرتی نيکو به خود گيرند .

از امام صادق (ع) نقل است که روزی در حضور پيغمبر (ص) از زنان سخن به ميان آمد حضرت فرمود : آنها را موعظه کنيد و به راه نيک هدايت نمائيد پيش از آنکه آنها شما را به راه بد بکشانند ، واز بدانشان به خدا پناه بريد و از نيکانشان بر حذر باشيد .

نيز از آن حضرت نقل شده که روزی زنی باديه نشين در حالی که دو کودک با خود داشت يکی را به آغوش کشيده و ديگری راه می رفت . حضرت گرده نانی به وی داد ، زن آن را تکه کرد و به دو فرزندش داد .

پيغمبر (ص) چون وی را بدين صفت ديد فرمود : (زنان) باردارانی مهربانند که اگر بازی گری ( و شيطنت) زيادی که دارند نمی داشتند (تنها) به نمازشان به بهشت می رفتند .

پيغمبر (ص) فرمود : زنان هم بد زبانند و هم عورت . پس بد زبانيشان را به سکوت درمان کنيد و عورت بودنشان را به دورن خانه نگهداشتن . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : زن همه اش شرّ است و بدترين شرّی که در او می باشد اينکه ناچار بايد بدان تن داد .

از حضرت رسول (ص) آمده که قيامت بر پا نگردد تا اينکه حيا از کودکان و زنان سلب شود .

از آن حضرت نقل است که فرمود : همواره جبرئيل مرا درباره زن سفارش می نمود تا جائی که گمان بردم شايسته نباشد آنها را طلاق گفت جز در موقعی که آشکارا کار زشتی از آنها سر زند . (بحار : 103 / 223 ـ 253 و 60 / 315)

از حضرت رسول (ص) حديث شده که نخستی چيزی که در قيامت از زن می پرسند نماز است و سپس درباره شوهرش که چگونه با وی رفتار نموده است ؟ (کنز العمال حديث 45094)

از ابن عباس آمده که روزی پيغمبر (ص) چهار خط بر زمين کشيد و فرمود : می دانيد اين چيست ؟ گفتيم : خدا و رسولش داناترند . فرمود: بهترين زنان بهشت چهارند : خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد و مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم همسر فرعون . (بحار : 8 / 178)

از امام صادق (ع) نقل است که روزی ام سلمه به پيغمبر (ص) عرض کرد : زنانی را که به خدمت شوهرانشان بپردازند چه فضيلتی بود ؟ فرمود : هر زنی که در خانه شوهرش چيزی از جائی بردارد و به جای ديگر نهد که خانه را سامان دهد خداوند به وی نظر (لطف) کند و هر آنکس که خداوند به وی نظر کند عذابش ننمايد . و زنی که از شوهرش باردار شود اجرش به اجر کسی ماند که جان و مالخود را در راه خدا نثار کرده باشد ، و چون وضع حمل کند به وی گفته شود خدا گناهانت را بخشود عمل را سر گير ، و هر بار که وی کودک خود را شير دهد چنان باشد که بنده ای را از فرزندان اسماعيل آزاد کرده باشد . (بحار : 103 / 251)

پيغمبر (ص) فرمود: بدترين چيزها زن بد است .

و فرمود : چيره ترين دشمن مسلمان ، زن بد می باشد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: مبادا هيچگاه در صدد اذيت و آزار زنان بر آئيد گرچه نواميستان را دشنام گويند و پيشوايانتان را سب کنند چه آنان هم از جهت نيروی جسمی و هم از نايه روحی و هم از جنبه عقلی ضعيفند و حتی در دورانی که ما مسلمانها زنهای مشرک در خانه داشتيم و هنوز مسلمان نشده بودند پيغمبر (ص) ما را به عدم تعرض به آنها دسترو می داد و اگر در دوران جاهليت مردی با چوب و چماق زن خود را ميزد اين ننگ در خاندان او و در نسل او باقی می ماند . (نهج : نامه 14)

روزی پيغمبر (ص) از همسرش ام سلمه رنجشی حاصل کرد ، فرمود : اگر بيم آن نداشتم که (در قيامت) قصاص شوم به اين مسوک بدنت را می آزردم . (کنز العمال حديث 39899)

« ارث زن »

از معصوم (ع) سؤال شد چرا زن (از اموال شوهرش) زمين و زير بنا به ارث نمی برد ؟ فرمود : زيرا وی با دگر وارثان خويشی ندارد و غريبه ای است که بر آنها وارد شده است . (مجمع البحرين)

ابو هاشم جعفری گويد : مردی به امام عسکری (ع) عرض کرد : چرا زن ضعيف و ناتوان يک سهم به ارث می برد ولی مرد توانمند دو سهم دارد ؟! فرمود : بدين سبب که جهاد (که مستلزم هزينه سنگينی است) بر زن نباشد ، نفقه اش نيز به گردن شوهرش است و ديد که بر عاقله می باشد هب عهده مرد است نه زن . (بحار : 50 / 255)

ساير احکام ارث زن به واژه « ارث » رجوع شود .

« امتياز زن و مرد بر يکديگر »

از حضرت رسول (ص) سؤال شد : مرد چه امتيازی بر زن دارد ؟ فرمود : همان امتياز که آب بر خاک دارد چه اينکه آب خاک را زنده می کند ، و اگر مرد نبود زن آفريده نمی شد ...

امام باقر (ع) فرمود : خداوند زن را استقامت ده مرد عطا کرده و چون باردار شود نيروی ده مرد ديگر بر آن افزوده گردد . (بحار : 103 / 240)

« زيبائی زن »

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده که عقل زن در زيبائی او و زيبائی مرد در عقل او می باشد . (بحار : 1 / 82)

« صفات نيک زن »

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : بهترين زنان شما پنج زن است . عرض شد : آن پنج کيانند ؟ فرمود : آسان گير ، نر مخوی ، آماده به خدمت که چون شوهرش بر او خشمگين شود تا او را از خود راضی نسازد آسايش نداشته باشد ، و زنی که در غياب شوهر حيثيت و آبرو و خانه و شرف او را نگهدارد ... (بحار : 103 / 231)

نيز از آن حضرت است که فرمود : صفاتی در مرد عيب و نقص اند که در زن کمال بوند و آنها عبارتند از : خود خواهی و جبن و بخل . زيرا اگر زن خود خواه و متکبر باشد به کار زشت تن ندهد ، واگر بخيل بود مالخودش و مال شوهرش را حفظ کند ، و اگر جبال و ترسو بود جون فسادی بر او عرض شود از آن وحشت کند و بترسد .

در حديث آمده که روزی پيغمبر (ص) از جمعی زنان پرسيد زنان را چه چيزی بهتر و گزيده تر بود ؟ فاطمه (ع) که در آن جمع حضور داشت عرض کرد : اينکه مردان آنها را نبينند و آنها ردان را نبينند . پيغمبر(ص) به غايت خرسند گشت و فرمود : فاطمه پاره تن من است .

در حديث رسول (ص) آمده که بهترين زنان شما آن زن است که چون به نزد همسر رود لباس شرم و حيا را از تن به دور افکند و چون همسرش بر او خشم کند يا خود با همسرش خشونت نمايد به وی بگويد : دست من به دست تو می باشد به خواب نروم تا از من راضی شود . (بحار : 103 / 238)

« طبابت پزشک مرد بر زن »

از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد : اگر زنی بچه در رحمش بميرد و جان آن زن در خطر باشد چه کند ؟ فرمود : اگر زنی نبود که متصدی اين کار شود مرد می تواند دست خود را به اندرون رحم زن برد و بچه را بيرون آرد . (بحار : 104 / 36)

« عذاب برخی زنان در دوزخ »

از اميرالمؤمنين (ع) نقل است که فرمود : روزی من و فاطمه به نزد پيغمبر (ص) رفتيم ، حضرت را سخت گريان يافتيم ، سبب پرسيديم ، فرمود : در شب معراج گروهی از زنان امتم را در عذابی سخت يافتم ، و آنچنان صحنه عذابشان دردناک بود که همان جا به شدت گريستم . زنی را ديدم که آويز موی خويش بود و مغزش همی جوشيد ؛ زن ديگر را ديدم که به زبانش آويخته شده آب جوشان دوزخ به درونش همی ريختند , زن ديگر ديدم که به پستانش آويزان بود , زن ديگر ديدم که گوشت بدن خود همی خود و غاتش بر زير او مشتعل بود ؛ زن ديگر ديدم کهدست و پايش به هم بسته مار و عقربها بر او مسلط بودند ؛ زن ديگر ديدم که کر و لال بود و او را در ميان تابوتی آتشين نهاده بودند و مغز سرش از بينيش بيرون می آمد و بدنش از جذام و پيسی پاره پاره بود ؛ زنی راديدم که به پايش در تنوری آتشين آويخته شده بود , زنی را ديدم که با قيچی آتشين بدن خود را از جلو و عقب می چيد ؛ زنی را ديدم که صورت و دستهايش می سوخت و امعا و احشای خود را می خورد ؛ زنی را ديدم که سرش سر خوک و بدنش بدن دراز گوش و هزار هزار نوع عذاب بر او مسلط بود ؛ زنی را ديدم که به صورت سگ بود و آتش به پشتش فرو می رفت و از دهانش بيرون می شد و ملائکه با پتکهای آهنين بر سرش می کوبيدند .

فاطمه عرض کرد : ای پدر ! مگر عمل اينها و روششان در دنيا چه بوده که به چنين عذابی مبتلی بودند ؟ فرمود : دخترم ! اما آنکه به مويش آويزان بود زنی بود که موی خود را از مرد نامحرم نمی پوشيد ، و اما آنکه به زبانش آويخته شده بود زنی بود که شوهر خود را می آزد ، و آنکه به پستانش آويخته بود از همخوابی با شوهرش امتناع می ورزيد ، و آنکه به پای خود آويزان بود زنی بود که بی اجازه شوهر از خانه بيرون می شد ، و آنکه گوشت بدن خود را می خورد زنی بود که خود را برای غير شوهرش می آراست ، و آنکه دست و پايش به هم بسته و مار و عقرب بر او مسلط بود زنی بود که لباس و بدنش آلوده نجاست بوده و از جنايت و حيض غسل نمی کرده و شستشو و نظافت را رعايت نمی نموده و به نماز اهميت نمی داده است ، و آنکه کور و لال بود زنی بود که به زنا می زائيد و بچه اش را به گردن شويش می انداخت ، و آنکه گوشت بدن خود را به قيچی می چيد زنی بود که خود را به ديگران عرضه می کرد ، و آنکه رو و بدنش می سوخت و امعا و احشای خود را می خورد زنی است که رابط زنا بود ، و آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن دارز گوش ، زنی بوده که سخن چين و دروغگو بوده ، و انکه به صورت سگ بوده و آتش از پشتش داخل می شد و از دهانش برون می آمد زنی است که آواز خوانی و نوحه گری می کرده و حسود بوده است .

سپس فرمود : وای بر زنی که شوی خود را به خشم آرد و خوشا به حال آن زن که شوهر از او راضی باشد . (بحار : 8 / 309)

« لطف خدا درباره زن »

از امام باقر (ع) روايت است که چون زنی را نزد خداوند حاجتی بود بر بام خانه خويش رود و دو رکعت نماز گزارد و حاجتش را از خدا بخواهد که خداوند اجبت فرمايد و او را نوميد نسازد . (بحار : 91 / 342)

از حضرت رسول (ص) آمده که فرمود : گوئی می بينم که دخترم فاطمه وارد صحنه محشر شده در حالی که بر مرکب نور سوار باشد و و از سمت راستش هفتاد هزار فرشته و از سمت چپش هفتاد هزار و پشت سرش هفتاد هزاران و زنان مؤمنه امتم را به بهشت برد . پس هر زنی که نمازهای پنجگانه اش را ادا نموده و روزه رمضان گرفته و (بر فرض استطاعت ) حج خانه را بجای آورده و زکوة مالش را داده و اطاعت شوهرش کرده باشد وعلی را پس از من ولی خويش داند به شفاعت دخترم به بهشت رود . (بحار : 8/ 58)

« نمونه زن شايسته »

نقل است کمه در جنگ احد هنگامی که مسلمانان شکست خورده فرار کردند و پيغمبر (ص) را تنها گذاشتند از جمله معدوده اندکی که با پيغمبر (ص) ماندند زنی بوده به نام نسيبه دخترکعب مازنی که هميشه در غزوات رسول شرکت می جست و مجروان و درمان می نمود ، وی چون ديد همه از اطراف پيغمبر پراکنده شدند و پسرش را نيز ديد که در صدد گريختن است به وی گفت : ای فرزندم به کجا فرار می کنی ، از خدا و پيغمبر می گريزی ؟! پس او را برگردانيد ، که به دست يکی از کفار شهيد شد . نسيبه شمشير فرزند را برداشت و به قاتلش حمله نمود و او را بکشت ، چون پيغمبر بديد بر او آفرين گفت . وی همچنان به دست و سينه خود از پيغمبر دفاع می کرد ، در اين بين مردی از مهاجران که در صدد فرار بود و سپرش را از پشت آويخته بود پيغمبر او را صدا زد و فرمود : ای صاحب سپر ! سپرت را بيفکن و خود به دوزخ رو . وی سپرش را بينداخت ، پيغمبر فرمود : ای نسيبه سپر را بردار وی سپر برداشت و پيوسته می جنگيد و از پيغمبر دفاع می کرد .

در تاريخ آمده زنی از بنی نجار که در احد پدر و همسر و بردارش کشته شده بودند پس از خاتمه جنگ که شايع شده بود پيغمبر به قتل رسيده و مسلمانان که حضرت را زنده يافتند شادی کنان گرد و جودش جمع بودند وی نيز چون شنيد شادمان گشت و به خدمت حضرت شتافت و گفت : آيا پيغمبر زنده است ؟ گفتند آری . گفت : پس هر مصيبتی سهل و آسان باشد . از امام کاظم (ع) نقل است که در بنی اسرائيل مرد صالحی بود که زنی شايتسته داشت ، مرد به خواب ديد که خداوند عمرش را به فلان مقدار معين کرده واينکه نيمی از عرمش در رفاه و فراوانی نعمت بگذارند و نيم ديگر در فقر و شدت ، و اختيار را به خودش داده که نصف اول را برای خوشی انتخاب نمايد . يا نيه دوم را به، مرد گفت : من زنی شايسته دارم که او شريک زندگی من می باشد ، با وی مشورت کنم .

بامداد که از خواب برخاست خواب خود را با همسر در ميان نهاد . زن گفت : نيمه اول را انتخاب کن که خدا کريم است ، باشد که نيه آخر را نيز به ما رحم نموده نعمتش را بر ماتمام کند . چون شب بعد در خواب از او سؤال شد که کدام نصف را برگزيدی گفت : نصف اول را . پس درهای نعمت براو گشوده گشت و ثروتمند شد ، زن به وی گفت : اکنون که خدا داده تو نيز به خويشان و مستمندان کمک کن . وی چنين کرد. ديدند عمر از نصف گذشت و همان گشايش و فراوانی بر قرار است ! مرد در خواب ديد که به وی گفتند : خداوند در قبال رفتار نيکی که با مالت که گردی همه عرمت را در رفاه مقرر داشت . (بحار : 20 / 53 ـ 98 و 14 / 491)

بشّار مکاری گويد : دورانی که امام صادق (ع) در کوفه بود روزی به خدمتش رفتم ديدم طبقی رطب به پيشش نهاده از آن تناول می کرد . فرمود : پيش آی و رطب بخور . عرض کردم : گوارای وجود ، فدايت گردم هم اکنون در بين راه که می آمدم واقعه ای به چشم ديدم که بسی ناراحت شدم و دلم را سوزاند ! فرمود : بيا نزديک و بخور . من با حضرت در خوردن رطب شرکت کردم ، فرمود : اکنون بگو چه شده ؟ گفتم : يکی از مأموران حکومت را ديدم که زنی را به شدّت می زد و کشان کشان او را به زندان می برد و هر چه آن زن داد و فرياد می زد کسی به دادش نرسيد . حضرت فرمود : جرمش چه بوده ؟ عرض کردم : مردم می گفتند : اين زن هنگامی که راه می رفته پايش لغزيده و ناگهان از زبانش در آمده : « لعنت بر ستمکارانت ای فاطمه » ! مأمور شنيده و او را دستگير نموده است .

حضرت چون شنيد دست از غذا کشيد و گريه سر داد و انقدر گريست که محاسن و سينه اش از اشک تر شد . سپس فرمود : برخيز تا به مسجد سهله رويم و   او را دعا کنيم و نجات او را از خدا بخو.اهيم ، و از سوئی حضرت چند تن از شيعيان را به دارالحکومه فرستاد که اگر در مورد آن زن حادثه ای رخ دهد او را خبر دهند . پس به مسجد رفتيم و هر يک از ما دو رکعت نماز بخوانديم و سپس حضرت بعد از نماز دست به دعا برداشت و فصلی دعا کرد و پس از آن سر به سجده نهاد و مدتی در سجده بود ، و چون سر از سجده برداشت فرمود : برخيز که زن آزاد شد . در خدمت حضرت از مسجد بيرون شديم ، در بين راه يکی از دوستان خبر آزادی زن به ما داد و گفت : حاکم دويست ردهم به وی داد ولی او قبول نکرد . حضرت چون شنيد از جيب خود هفت دينار بيرون آورد و به من داد و فرمود : سلام مرا به وی برسان و اين را به وی ده . من به اتفاق جمعی از دوستان به خانه او رفتيم و سلام حضرت را به وی ابلاغ نموديم آنقدر شادمان گشت که از هوش برفت ، چون به هوش آمد گفت : شما را به خدا سوگند جعفر بن محمد (ع) به م سلام رسانده ؟! دوباره بگوئيد . باز به وی گفتيم جعفر بن محمد سلامت رسانيده و اين پول را هم برای تو فرستاده . وی پول را از ما بستد و گفت : به او بگوئيد از خدا بخواه کنيزت را از آتش دوزخ آزاد کند . ما به نزد حضرت بازگشتيم و آنچه از اوش نيده بوديم به حضرتش باز گفتيم . حضرت گريست و او را دعا کرد ... (بحار : 47 / 378)

از ابوبصير روايت شده که گفت : روزی در محضر امام صادق (ع) بودم ناگهان ام خالد عبديه ـ از قبيله عبد قيس و از شيعه کوفه ـ وارد شد ف به امام عرض کرد : فدايت گردم ،من به نوعی بيماری معده مبتلی می باشم ، پزشکان عراق جهت درمان اين بيماری نبيذ (نوعی شراب) با سويق برايم تجويز کرده اند ، نظر شما رد اين باره چيست ؟ حضرت فرمود : پس چرا نخوردی ؟ وی گفت : برای ان که (قد قلد تک ديني) : دينم را قلاده گردن تو کرده و از تو پيروی می کنم .

فرمود : پس زنهار که از آن بچشی و لو يک قطره ، نه به خدا سوگند حتی در يک قطره اش نيز به تو اجازه نمی دهم ، زيرا در آن روز که نفست به اينجا برسد ـ و حضرت به گلوی خود اشاره نمود ـ پشيمان خواهی گرديد ... (وسائل : 25 / 344)

در سفری که معاويه به حج رفته بود روزی (ظاهراً در مکه) زنی را به نام دارميه حجونيه که از شيعيان علی (ع) بود به حضور خواند ، وی زنی تنومند و سياه چهره بود ، چون وارد شد معاويه ـ از روی استهزاء ـ به وی گفت : ای دختر حام حالت چطور است (زيرا معروف است که سياهان از نسل حام بن نوح می باشند) زن گفت : مرا دختر حام نمی خوانند ، من زنی از قبيله کنانه می باشم . معاويه گفت : راست گفتی ، آيا می دانی به چه منطور تو را به حضور خوانده ام ؟ گفت سبحان الله ! من از غيب که خبر ندارم . گفت : خواستم از تو بپرسم برای چه علی (ع) را دوست می داری و مرا دشمن می داری ؟ از او پيروی می کنی و با من دشمنی می ورزی ؟ زن گفت : در امانم ؟ معاويه گفت : نه . زن گفت : حال که در امان نيستم بدان که علی را محض عدالت و دادگستريش در ميان رعيت و رعايت نمودن او برابری و مساوات در تقسيم حقوق و ارزاق دوست می دارم ، و تو را بدين جهت دشمن می دارم که با کسی جنگيدی که وی در زمامداری امور مسلمين شايسته تر از تو بود ، و به علت اين که امری (خون عثمان) را ادعا نمودی که نابحق بود ، و از اين رو از او پيروی می کنم که رسول خدا (ص) او را به ولايت امر مسلمين منصوب داشت ، و ديگر به جهت محبتی که با مساکين و مستمندان داشت و احترام و تجليلی که از متدينين می نمود . تو را از اين جهت دشمن می دارم که از خون ريزی و اختلاف انگيزی ميان مسلمانان باکی نداری . معاويه بر آشفت و به وی گفت : به همين سبب شکمت باد کرده و پستانت بزرگ شده و باسنت فربه گشته است . زن گفت : ای جناب ، آنچه که گفتی درباره مادرت هند شهرت دارد و او را بدين القاب مثل می زنند ، نه من   معاويه (که متوجه شد بر خلاف سياست سخن گفته) گفت : ای زن خشم مکن که ما در اين گفتارمان نيت بدی نداشتيم ، بزرگی شکم برای زن کمال است که جنين را کامل الخلقه در خود می پروراند ، و بزرگی پستان موجب کامل شدن تغذيه فرزند است ، و بزرگی سرين ، سبب وقار زن در نشستن او می شود .

سپس از او پرسيد : علی را در گفتار چگونه ديدی ؟ زن گفت : سخن علی (ع) دلها را آنچنان از کوری و نادانی جلا می داد که روغن زيتون ظرف فلزين خود را .

معاويه گفت : اکنون هر حاجتی داری بگوی . وی گفت : از تو صد شتر ماغده با شتر نری برای لقاح و با ساربان آنهامی خواهم .

معاويه گفت : با اين شتران چه می کنی ؟

گفت : غذای کودکانم را و هزينه افراد خانواده ام را بدانها تأمين می کنم و از اين ثروت به وظائف مالی خود می پردازم و با اين مال ميان افراد فاميل که احيانا اختلاف رخ دهد رفع اختلاف می کنم .

معاويه گفت : اگر من اين جاجت بر آورده سازم مرا به جای علی (ع) در دل خود جای می دهی ؟ زن گفت : سبحان الله ، ابدا ابدا، حتی کم از اين که تو گفتی و کمتر از اين و کمتر از اين که گفتی و توقع نمودی درباره تو روا نمی دارم . معاويه با حلم فراوان سخنان زن را تحمل نمود و دو بيت شعر به مضمون شرافت صفت حلم به زبان آورد و سپس به آن زن گفت : خواسته ات را اجابت می کنم ولی به خدا سوگند اگر علی بود چنين مالی به تو نمی داد . زن گفت : نه بخدا قسم حتی يک سوزن هم از اموال مسلمين در اختيار م نمی نهاد . معاويه بخنديد و دسترو داد شتران درخواستی را به وی دادند . (ربيع الابرار : 2 / 599)

« وظائف دينی و اجتماعی زن »

پيغمبر (ص) به علی (ع) فرمود : ای علی بر زنان نماز جمعه و نماز جماعت و اقامه و عيادت بيمار و تشييع جنازه و هر وله بين صفا و مروه و دست کشيدن بر حجر الاسود و سر تراشيدن در منی و تصدی امور قضاوت و رايزنی نباشد . و جز در مورد ناچاری حيوان را سر نبرند و لبيک بلند نگويند و به زيارت قبری نروند و نيز زن حق ندارد به مجلس سخونرانی برود ، و يا کار ازدواج کسی را بعهده گيرد و جز به اجازه شوهر از خانه او بيرون نرود و اگر بی اجازه شوهر از خانه بيرون رود خدا و جبرئيل و ميکائيل او را لعن کنند ، و از خانه شوهر جز به اذن او چيزی برندارد ، و حق ندارد يک شب بگذارند و شويش از او راضی نباشد هر چند شوهربه وی ستم کرده باشد . (بحار : 77 / 54)

از اميرالمؤمنين (ع) رسيده که فرمود : هرگز به زنان کاری را بيش از آنچه به امور شخصی آنها مربوط باشد واگذار مکنيد تا هم شما و هم آنها آسوده تر و فارغ بال تر زندگی کنيد که زن (به منزله) گل است (که بايد آن را بوئيد و از آن کام راند) نه مدبر و مدير امور ، و هرگز او را بدين طمع مداريد که درباره ديگری وساطت و شفات کند ... (103 / 253)

پيغمبر (ص) نهی نمود از اين که زنی خود را برای غير شوهر خود زيور کند و فرمود : گر چنين کند سزد که خداوند او را به آتش بسوزاند . (103 / 243)

پيغمبر (ص) فرمود : اگر ميشد که کسی کسی را جز خدا سجده کند امر می کردم زن شوهر خود را سجده کند .

و فرمود : هر آن زن که بر اخلاق بد شوهرش شکيبا بود خداوند ثوابی به اندازه ثواب آسيه بنت مزاحم به وی دهد .

از حضرت صادق (ع) روايت شده که در عهد رسول (ص) يکی از انصار به سفری رفت و هنگام بيرون شدن از خانه به به همسرش گفت : تا من برنگشته ام از خانه بيرون نرو .

پس از چندی پدر زن بيار شد ، زن کسی را به نزد پيغمبر (ص) فرستاد که شوهرم به سفر رفته و به من گفته تا بر نگشته از خانه بيرون نروم و اکنون پدرم بيمار است می توانم به عيادت پدرم بروم ؟ حضرت فرمود : در خانه بنشين واز شوهرت اطاعت کن .

چند روزی گذشت پدر زن بمرد ، باز به پيغمبر پيام داد که پدرم مرده می توانم بر جنازه اش حاضر شوم ؟ حصرت فرمود : خير ، در خانه ات بنشين و از شوهرت اطاعت ، تا اينکه پدر به خاک سپرده شد پيغمبر به زن سفارش مود که خداوند در برابر اطاعيت که تو از شوهرت کردی خودت را و پدرت را بيامرزيد .

امام صادق (ع) فرمود : در روز عيد قربان پيغمبر (ص) بر شتر برهنه ای سوار بود از شهر بيرون شد . جمعی زنان را ديد که در جائی گرد آمده اند همان جا بايستاد و فرمود : ای گروه زنان صدقه دهيد و همسرانتان را اطاعت کنيد که بيشتر شما اهل آتشيد .

آنها چون شنيدند گريستند و کيی از آنها بپا خاست و عرض کرد : يا رسول الله ما با کفار در آتش خواهيم بود ؟! به خدا سوگند که ما کافر نيستيم ! حضرت فرمود : شما به جهت اينکه حق شوهر را رعايت نمی کنيد کافريد . (بحار : 22 / 145 و 103 / 247)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : از جمله مواردی که پيغمبر در بيعت با زنان شرط می کرد اين بود که با مرد اجنبی در خلوت ننشينند . (بحار : 82 / 101)

پيغمبر (ص) فرمود : نمازی که زن به تنهائی در خانه اش بخواند برابر است با بيست و پنج نماز که در مسجد بخواند . امام صادق (ع) فرمود : بهترين سجد زن خانه او می باشد . (بحار : 83 / 371)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : پيغمبر نهی نمود از اينکه زن با غير از شوهر و محرمش بيش از پنج کلمه که بدان ناچار بود سخن گويد . (بحار : 76 / 329)

پيغمبر (ص) فرمود : زنی که به خدا و روز جزا ايمان دارد نبايد سفری کند که يک شبانه روز به طول کشد جز اينکه محرمی با او باشد . (بحار : 89 / 15)

از اميرالمؤمنين (ع) آمده که دوک (نخ ريسي) نيکو سرگرمی است زن صالحه را (بحار : 76 / 175).

ابو عمر و زاهد در کتاب يواقيت از ليلی غفاريه نقل می کند که گفت : من زنی بودم که با پيغمبر (ص) در غزوات آن حضرت شرکت می کردم و مجروحان را درمان می نمودم و در جنگ جمل به همراه علی (ع) به بصره رفتم .

از امام باقر (ع) روايت شده که حضرت رسول (ص) زنان را در جنگ با خود می برد که زخميان را درمان کنند و از غنيتمت چنگی سهمی برای آنها قرر نفرموده ولی چيزی به آنها می داد . (بحار : 38 / 239 و 19 / 184)

« زن ناسازگار »

نبی اکرم (ص) فرمود : مردی که برای رضای خدا بر خوی بد همسرش صبر کند خداوند در برابر هر بار که صبر کرده به اندازه صبر ايوب به وی پاداش دهد و کيفر چنان زنی آن بود که در برابر هر شبانه روز که بد اخلاقی کرده به قدر ريگ بيابان گناه در نامه عملش ثبت گردد و اگر به اين حال بميرد و شوهرش را راضی نکند روز قيامت با منافقان محشور شود و در قعر دوزخ جای داشته باشد .

حسين بن علاء گويد : در خدمت امام صادق (ع) بودم ناگهان مردی وارد شد که از همسرش شکايت داشت و از بد خلقی او درد دل می کرد . حضرت فرمود : همسرت را بياور . وی زن خود را آورد ، حضرت او پرسيد شوهرت چه می گويد ؟ زن گفت : خدا چنين و چنانش کند . حضرت فرمود : اگر بر اين حال بمانی و اخلاقت را با شوهرت درست نکنی سه روز بيش زنده نمانی . زن گفت : می خواهم هرگز او را نبينم .

حضرت به آن مرد فرمود : دست زنت بگير و او را بيرون بر که سه روز ديگر از او آسوده شوی . روز سوم آن مرد بيامد حضرت از او پرسيد زنت چه شد ؟ گفت : بخدا سوگند هم اکنون او را به خاک سپردم .

امام صادق (ع) فرمود : سه نفرند که هيچ نمازی از آنها قبول نشود : يکی از آنها زنی است که شبی بگذرد و شوهرش از او راضی نباشد .

پيغمبر (ص) فرمود : هر زنی که شوهر خود را به زبان بيازاد خداوند هيچ عبادت و هيچ حسنه و کار نيک از او قبول نکند تا اينکه او را از خود خوشنود سازد ، گرچه هر روز روزه باشد و هر شب به عبادت قيام کند و بنده هائی آزاد کرده باشد و مرکبهای سواری در اختيار رزمندگان رد راه خدا نهاده باشد ، و چنين زنی نخستين کسی باشد که به دوزخ رود ، و همچنين است مرد اگر زن خود را بيازاد .

امام کاظم (ع) فرمود : هر زنی که تسليم همسر خود نباشد و با او مخالفت کند مدام در معصيت بسر می برد تا اينکه همسرش از او راضی شود . (بحار :   7 /213 و 47 / 97 و 74 / 144)

زنا ، زناء :

جمع شدن مرد و زن به حرام و بدون نکاح شرعی . زنا از گناهان کبيره است که در قرآن وعده عذاب جاويد جهنم بر آن داده شده و در شرع اسلام دارای احکام خاصی است از جمله حدّ (به « حدّ شرعي» رجوع شود) و ثبوت آن که موجب حد باشد به چهار شاهد عادل نياز دارد . « و لا تقربوا الزنا انّه کان فاحشة و ساء سبيلا» . (اسراء : 33)

پيغمبر اکرم (ص) فرمود : زنا را شش پيامد است که سه از آنها در دنيا دامنگير آدمی می شود و سه ديگر در آخرت ، آن سه که در دنيا باشد آن است که نور صورت را می برد و روزی را قطع می کندو به فنا و نابودی شخص می شتابد . و آن سه که در آخرت پيش آيد : خشم خداوند و سنگينی حساب و جاويد بودن در آتش دوزخ است . (مجمع البيان)

از آن حضرت رسيده که هيچ گناهی پس از شرک نزد خداوند بزرگتر از اين نيست که مردی نطفه خود را در رحم نهد که حلال او نباشد .

و فرمود : هر که زنا کند به وی زنا شود گرچه در ميان چهار ديواری خانه اش باشد (کنز العمال) . و از آن حضرت نقل شده که فرمود : هر کسی که با زنی مسلمان يا يهودی يا مسيحی يا مجوسی خواه آزاد باشد يا کنيز زنا کند و بی توبه از دنيا برود خداوند سيصد در از دوزخ به قبرش بگشايد که مار و عقرب و اژدهاهای دوزخ از آن درها به قبرش در آيند و مدام بسوزد تا قيامت بپا گردد و چون روز قيامت از قبر در آيد مردمان از بوی گندش به رنج آيند و او را به کار زشتش بشناسن تا رمان رسد که او را به دوزخ برند .

از حضرت صادق (ع) روايت شده که يعقوب به فرزندش فرمود : ای فرزندم زنا مکن که اگر پرنده زنا کند پرش بريزد .

از امام صادق (ع) سؤال شد آيا مسلمان زنا می کند ؟ فرمود : آری ولی مسلمان چون فريب خورد زود توبه کند .

در حديث ديگر آمده که از آن حضرت سؤال شد چرا زنا حرام است ؟ فرمود : به جهت مفاسدی که بر آن مترتب است مانند به هدر رفتن اموال ارث و گسيخته شدن روابط نسب و خويشاوندی و اينکه کسی پدر خود را نشناسد ، و بر چيده شدن محيط انس و الفت خانوادگی ...

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : دروغ می گويد کسی که خود را حلال زاده می داند و در عين حال زنا را دوست دارد .

سلمان فارسی گفت : کسی که موی سفيد در سر و رويش پديد آمده باشد و زنا کند خداوند در قيامت به وی نظر نکند .

امام صادق (ع) فرمود : سه نفرند که خداوند با آنها سخن نگويد و آنان را از گناه پاک نسازد و آنها را عذابی دردناک بود .

يکی از آنها زنی است که پای ديگری را به بستر شوهرش باز کند . (بحار : 75 / 389 و 64 / 27 و 6 / 20 و 10 / 164 و 79 / 18 و 25 / 28)

« زنا با محرم »

در وصايای پيغمبر (ص) به علی (ع) آمده که ای علی ! ده گروه از اين امتند که به خدای بزرگ کفر ورزيده اند از جمله کسی که با محرم خويش زنا کند . (بحار : 72 / 121)

« حدّ شرعی زنا »

به « حدّ شرعي» رجوع شود .

« حدّ شرعی زنا در حکومت علی »

نقل است که روزی زنی باردار که نزديک به زايمان بود به محضر علی (ع) آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين طهرنی (مرا پاک ساز) خدا تو را پاک سازد ، که عذاب دنيا از عذاب جاويد آخرت آسانتر است . فرمود : از چه آلايشی پاکت کنم ؟ گفت : من مرتکب زنا شده ام . فرمود : شوهر داری ؟ گفت : آری . فرمود : شوهرت در حضر بوده يا در سفر ؟ گفت : حاضر بود . فرمود : پس برو زايمان کن و سپس بيا تا پاکت سازم . چون زن برفت علی (ع) گفت : خداوندا اين يک بار اعتراف . پس از چندی زن بيامد و گفت : اکنون بار حملم نهادم ، پاکم کن . حضرت مانند کسی که او را نمی شناسد فرمود : از چه پاکت کنم ؟ گفت : من مرتکب زنا شده ام پاکم کن . فرمود : شوی داری ؟ گفت : آری . فرمود : شويت حاضر بوده يا غايب ؟ گفت : حاضر بوده . فرمود : پس برو و دو سال تمام فرزندت را شير بده و آنگاه بيا پاکت کنم . وی برفت و چون فاصله گرفت حضرت گفت : خداوندا اين دو بار اعتراف . پس از دو سال زن بيامد و گفت : پاکم کن . حضرت باز هم بسان کسی که او را نشناسد فرمود : از چه گيزی ؟ گفت : از زنا . فرمود : همسر داری ؟ گفت : آری . فرمود : همسرت همينجا بوده يا در سفر ؟ گفت : همينجا بوده . فرمود : پس برو فرزندت را سرپرستی کن تا عقل و شعورش به آن حد رسد که خود را از بام پرتاب نکند و خود را در چاه نيفکند و سپس بيا تا پاکت کنم . زن گريه کنان از نزد حضرت برفت و چون فاصله گرفت علی (ع) گفت : خداوندا اين سه بار اعتراف .

در اين حال عمر و بن حريث مخزومی زن را ديد که می گريد . به وی گفت : ای زن چرا می گريی :؟ وی گفت : آخر من به نزد اميرالمؤمنين (ع) رفته بودم که مرا از زنا پاک سازد ولی او فرمود : برو بچه ات را تا به حد شعور نگهداری کن و من بيم آن دارم که طاهر نشده از دنيا بروم و به عذاب ابدی خدا گرفتار آيم ! عمرو گفت : حال که چنين است من کودکت را تکفل می کنم .

زن شادمان به نزد علی (ع) بازگشت و گفت : اينک بچه ام را کسی سرپرستی می کند مرا پاک کن . باز حضرت چون کسی که او را نشناسد فرمود : از چه چيزی پاکت کنم ؟ گفت : از زنا . فرمود : شوهر داشته ای ؟ گفت : آری . فرمود : شوهرت حاضر بوده يا مسافر ؟ گفت : حاضر بوده . حضرت سر به سوی آسمان بلند نمود و گفت : خداوندا اکنون چهار اعتراف از اين زن شنيدی و تو خود به پيغمبرت فرمودی : هر کس حدود مرا تعطيل کند با من دشمنی نموده ، خداوندا من حدّ تو را تعطيل نخواهم کرد و با تو دشمين نکنم بلکه مطيع تو و پيرو سنّت پيغمبر توام . آنگاه نگاه تند و خشم آلودی به عمر و بن حريث نمود آنچنانکه عمر و دريافت اميرالمؤمنين (ع) از کار او سخت رنجيده خاطر گشته . عمرو عرض کرد : ای اميرالمؤمنين من که اين کار کردم فکر می کردم شما از اين عمل خوشتان می آيد حال که دانستم اين کار نزد شما ناپسند است کودک را به خود زن باز می گردانم . رمود : اکنون که وی چهار بار اقرار کرده است ؟! خير ، چشمت کور بايد او را سرپرستی کنی .

آنگاه قنبر را فرمود : اعلان عمومی کن مردم به مسجد گرد آيند .

مردم جمع شدند آنچنان که مسجد مالامال جمعيت شد ، پس حضرت بپاخاست و حمد و ثنای الهی را ادا نمود و فرمود : ای مردم امامتان اين زن را به پشت دروازه شهر کوفه بيرون می برد که حد شرعی بر او جاری کند ان شاء الله ؛ و شما در حالی که سنگهاتان را با خود داشته باشيد و آنگونه که يکديگر را نشناسيد (سر و رو بسته) در آنجا حاضر شويد .

اين بگفت و از منبر به زير آمد در تاريکی شب زن را به خارج شهر برد و مردمان سر و روی بسته از هر سوی بيرون آمدند ، حضرت فرمود گودالی بکندند و زن را (تا قسمتی از بدن) در آن دفن نمودند آنگاه حضرت بر استر خويش سوار شد و پاها را در رکاب فشار داد که مشرف بر مردم باشد و دستها را به بناگوش نهاد و با صدای بلند فرمود : ای مردم ! خداوند با پيغمبرش عهد بسته و پيغمبر با من ، که اگر کسی بدهکار حدی از حدود الهی باشد حق ندارد به کسی حد زند ، و اگر يکی از شما مرتکب چنين عملی شده مبادا سنگی به سوی اين زن پرتاب کند ! مردمان چون بشنيدند همه از آنجا برگشتند آنچنان که کسی نماند جز خود اميرالمؤمنين و دو فرزندش حسن و حسين و حتّی محمّد حنفيه نيز برفت . پس حضرت با دو فرزندش حدّ را بر او جاری نمودند . (بحار : 40 / 290)

« زنای کودک »

ابو بصير گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم اگر کودک ده ساله ای که به حدّ تميز نرسيده باشد با زنی زنا کند چه حکمی دارد ؟ فرمود : کودک را کمتر از حدّ شرعی (به صلاحديد حاکم) بايد زد و زن را حدّ کامل .

عرض شد : اگر آنز ن شوهردار باشد ؟ فرمود : سنگسار نشود زيرا زانی مميز نبوده و اگر کودک مميز بوده بايد زن سنگسار شود . (بحر : 79 / 41)

« زنای محصنه »

زنائی که از مرد زن دار و زن شوهردار انجام شود احکام خاصّی دارد ، به واژه های « مُحصن » و « سنگسار » و « حدّ شرعی » رجوع شود .

زَناء :

تنگ ادرار . آن که او را کميز به شتاب گرفته باشد . در حديث رسول (ص) آمده : « لا يصلّ الرجل و هو زَناء » : نشايد که آدمی در حال تنگ ادرار نماز گزارد . (المجازات النبوية : 120)

زَنّاء :

زنا کار و کثير الزنا .

زَنادِقة :

ج زنديق . به اين واژه رجوع شود .

زُنّار ( مأخوذ از تازی ) :

هر رشته عموماً . رشته مانندی که ترسايان به عنوان نشان و شعار به کمر بندند .

زنا زاده :

از امام صادق (ع) روايت شده که زنازاده سرنوشتش به عملش بستگی دارد اگر عملش نيک بوده پاداش نيکو به وی داده شود و اگر بد بوده (چون ديگران) به کيفر رسد .

علی بن جعفر گويد : از امام موسی بن جعفر (ع) پرسيدم آيا گواهی زنا زاده پذيرفته يم شود ؟ فرمود : نه گواهيش پذيرفته شود و نه می توان پشت سرش نماز خواند .

از امام صادق (ع) رسيده که فرمود : زنازاده را نشانه هائی است : يکی دشمنی با ما اهلبيت ، دوّم علاقه زياد به زنا ، سوّم سبک شمردن دين ، چهارم بد حضوری با مردم . و کسی که با برادران دينی بد حضور و بد برخورد بود يا نطفه پدرش نباشد يا مادرش ردر حال حيض به وی باردار شده . (بحار : 5 / 287 و 88 / 86 و 72 / 197)

و اما زنازاده از نظر ارث : ميان او و پدر تو ارث نباشد ، نه او از پدر ارث می برد و نه پدر از او . در مورد مادر ميان فقها اختلاف است . و اما در مورد همسر و فرزندان ، تو ارث هست ، که هم او از همسر و فرزندانش ارث می برد و هم آنها وارث او می باشند .

زنا شوئی :

علقه و رابطه زوجيت .

طرز معاشرت دو همسر با يکديگر . روايات مربوطه ذيل واژه های : زن ، ازدواج و اسلام ذکر شده و اينکه به چند حديث در اين باره اشاره می شود : رسول اکرم (ص) فرمود : هر آن مرد که دارای همسری باشد و آن زن وی را آزار دهد هيچ نمازی و هيچ عمل نيکی از آن زن مقبول نگردد تا اينکه شوی خود را ياری کند و وی را از خود خوشنود سازد گرچه هر روز روزه باشد و هر شب به نماز بگذارند و برده هائی را آزاد کرده و اموالی را در راه خدا انفاق نموده باشد و چنين زنی نخستين کسی باشد که به دوزخ در آيد .

سپس فرمود : مرد نيز اگر زن خود را اذيت کند و به وی ستم نمايد بدين عذاب دچار گردد ، و هر آن مرد که بر خلق و خوی بد همسر خويش شکيبا باشد و آن را به حساب خدا محسوب دارد خداوند در ازاء هر بار صبر او ثواب صبر ايوب بر بليات خود به وی عطا کند ، و در نامه عمل آن زن در قبال بد خلقی هر شبانه روز به شمار ريگ بيابان گناه ثبت کند و اگر پيش از آنکه آن را جبران کند و شوی خود را خوشنود سازد بميرد در روز قيامت روی برگشته با منافقان محشور گردد و به پست ترين طبقه دوزخ در آيد ، هر آن زن که اخلاق خود را با شوی خود وفق ندهد و بر اين شوی که خداوند قسمت او کرده صبر نکند و بنای ناسازگاری نهد و بيش از توان او بر او تحميل کند خداوند هيچ عمل نيکی که موجب نجات او از دوزخ بود از او نپذيرد و تا گاهی که بر اين صفت بود مورد خشم خدا باشد . (وسائل : 14 / 16)

اسحاق بن عمّار گويد : به امام صادق (ع) عرض کردم : حق زن بر شوهرش چيست که اگر آن را ادا کند به وظيفه زناشوئی عمل کرده باشد ؟ فرمود : غذا و پوشاک او را به قدر کفايت تأمين کند و چون به وی جهالت نمايد از او بگذرد . و حضرت فرمود : پدرم همسری داشت که پيوسته او را آزار می داد و آن حضرت از او گذشت می نمود . رسول اکرم (ص) فرمود : جبرئيل مرا درباره زن آنقدر سفارش می نموده که من گمان کردم نشايد وی را طلاق داد جز آنجا که آشکارا عمل زشتی از او سر زند . (وسايل : 14 / 121)

امام صادق (ع) فرمود : زناشوئی شايسته ترين موردی است که در آن احتياط بکار رود که آن فرج است و فرزند از آن بوجود آيد . (وسائل : 18 / 116)

از اصمعی نقل شده که گفت : زنی را در يکی از قبايل عرب باديه نشين ديدم که در نهايت حسن و جمال بود ، همسری زشت روی و قبيح منظر داشت که از زشتی جلب توجه می نمود ، به آن زن گفتم : آيا از اين ازدواج خوشنودی و خود را خوش بخت می بينی ؟ زن گفت : آری ، زيرا بسا وی ميان خود و خدا عمل نيکی انجام داده که خداوند مرا ثواب و پاداش آن کار خير او کرده ، و يا من بين خود و خدايم کار بدی انجام داده ام که خداوند ، اين مرد را کيفر وکفاره عمل من ساخته باشد ، آيا به کاری که خدا درباره ما خواسته است راضی نباشم ؟!. (ربيع الابرار : 1 / 844)

پيرمردی زن جوانی داشت که پيوسته او را زخم زبان ميزد و می آزرد ، يکی به آن پير گفت : آيا هيچکس نيست که ميان شما سازش و سازواری دهد ؟ وی گفت : نه ، آنکس که ميان ما سازش می داد مُرد . (ربيع الابرار : 4 / 282)

زَنبَق :

روغن ياسمين . گل سوسن آزاد . سوسن سفيد .

زنبور (در زبان عرب به ضمّ زاء خوانند) :

حشره معروف . به هر دو زبان فارسی و عربی استعمال شود جز آن که در فارسی مولّد عسل را نيز شامل شد ولی به عربی به همان گزنده محض زنبور گويند و زنبور عسل را نحل خوانند . کشتن آن در احرام جايز است . (بحار : 64 / 248)

از مسوخ بشمار می رود . (بحار : 80 / 66)

زنبور عسل :

حشره معروف که به عربی نحل باشد و خداوند رد قرآن آن را نام برده و از آيات خود شمرده است . « و اوحی ربّک الی النحل ان اتخذی من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون * ثم کلی ... » ؛ پروردگارت به زنبور عسل وحی نمود ( در نهادش قرار داد ) که از ميان کوهها و درتان و تاکها خانه بسازيد واز هر بر و بار ( درختان و گياهان ) تغذيه کنيد و راه پروردگار خويش را به طاعت بپوئيد ، آنگاه از درون شربتی گوناگون برون آريد که در آن شفای مردمان بود که در اين نشانی ( بر وجود خداوندی حکيم باشد برای گروهی که انديشمند بوند . (نحل : 68 ـ 69)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : مانند زنبور عسل باش که پاکيزه می خورد و پاکيزه می دهد و بر شاخه ای که می نشيند آن را نمی شکند . (غرر الحکم )

عبدالله بن ابی يعفور گويد : امام صادق (ع) به من فرمود : همواره (شما شيعه) در دينتان تقيه را رايت کنيد و دينتان را به تقيه نگه داريد زيرا کسی که تقيه ندارد ايمان ندارد ، شما شيعه در ميان مردم به زنبور عسل می مانيد ميان پرندگان که اگر پرندگان می دانستند چه در درون زنبور عسل می باشد همه زنبورها را می خوردند و اگر مردم می دانستند که شما از محبّت ما اهلبيت رسول چه در دل داريد به زبان خويش شما را ميخوردند .   (بحار : 75 / 426)

زَنبيل :

سبد مانندی که از حصير يا برگهای خرما و مانند آن بافند و بر آن دسته ای نصب کنند و کالائی متناسب در آن نهند و از جائی به جائی برند . نام ديگر آن در عربی « قفّه » است .

زَنج :

زنگ . زنگبار . کشور زنگيان . صاحب زنج همان کسی که اميرالمؤمنين (ع) در بصره از خروج او با لشکرش پيشگوئی کرد و در سال 255 در بصره خروج نمود و زنگباريان که در بصره به بند بردگی بودند از او پيروی نموده سپاهش را تشکيل دادند و خود مدّعی بود که علوی می باشد ودر اين باره از امام عسکری (ع) سؤال شد و حضرت فرمود : او از اهل بيت نيست .

به « صاحب زنج » در اين کتاب رجوع شود .

زَنجار :

معرب زنگار است . غشاء ناستوده ای که بر برخی فلزات مانند مس و آهن نشيند .

زنجبيل :

بيخ نباتی معروف ه در عطر نان خورش و دارو بکار برند . در کتب طب قديم آمده که جهت تقويت قوّه حافظه هر روز يک مثقال مربای زنجبيل خورده شود .   ( بحار : 62 / 272 )

زَنجير :

معروف است و به عربی سلسله گويند .

زَنَخ :

چانه . به عربی ذَقَن . به زنخ در افتادن ـ در قرآن ـ کنايه از بخاک افتادن و سجده کردن آمده است : « ويخّرون للاذقان يبکون » . ( اسراء : 109 )

زَند :

استخوان ساعد . بند دست . استخوانی را که آخر آن سوی انگشت ابهام است زند اعلی نامند و آن ديگری را که آخر وی سوی انگشت کالوج است زند اسفل گويند . کوع . کرسوع .

زَند :

نام کتابی است که زردشت دعوی می کرده از آسمان برای من نازل شده است .

زندان :

بندی خانه . به عربی سجن . در قرآن کريم در دو مورد سخن از زندان به ميان آمده : يکی درباره حضرت يوسف : « ثم بدا لهم من بعد ما رأو الآيات ليسجننّه حتی حين » ( يوسف : 35 ) . و ديگر در مورد حضرت موسی (ع) که فرعون او را به زندان تهديد نمود : « لا جعلنّک من المسجونين » . ( شعراء : 29 )

اميرالمؤمنين (ع) : زندان يکی از دو گور است ( غرر الحکم ) . هيچ چيزی مانند زبان سزاوار زندان طويل المده نباشد . (وسائل : 12 / 193)

در حديث رسول (ص) آمده : « الدنيا سجن المؤمن و جنّة الکافر » ( دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر می باشد ) در معنی اين دنيا به وی خوش بگذرد نسبت به آنچه که خداوند در آن جهان از نعيم خود برای او مقرّر داشته زندان ، و کافر هر چند در اين جهان به تلخی و ناکامی بگذارند در برابر عذابی که در انتظار او است بهشت می باشد .

امام صادق (ع) فرمود : زندانی (واقعي) کسی است که دنيايش او را از آخرتش باز داشته باشد . ( بحار : 73 / 105 )

زندان در حکومت اغسلامی در موارد خاص و جرائم معينی مقرر است ، از جمله : دزد که بار سوم پس از قطع دست راست و قطع پای چپ دزدی کند . زن مرتد فطری .

بعضی اقسام مفسد که رهائی آنها مايه سلب امنيت باشد . و گاه به منظور تعيين تکليف برای مدتی کوتاه تفصيل اين اجمال به کتب مفصله فقهيه محول می گردد .

و اينک رواياتی در باره زندان ، که برخی موارد مقرره تحبيس شرعی نيز از اين روايات به دست يم آيد :

عن علی (ع) ، قال : « يجب علی الامام ان يحبس الفساق من العلماء ، و الجهال من الاطبّاء ، و المفاليس من الاکرياء » : بر حاکم مسلمين واجب است که علمای بی دين و پزشکان نا آگاه و مستأجرهای ورشکسته را زندان کند . ( وسائل : 27 / 310 )

از امام صادق (ع) روايت شده که سه نفر را به محکمه اميرالمؤمنين (ع) حاضر کردند که يکی از آنها مردی را به آغوش گرفته بوده که نگريزد و مرد دوم وی را به قتل رسانيده و مرد سوم ناظر اين صحنه بوده است . حضرت درباره شخصی که ناظر بوده فرمود چشمانش را از حدقه بيرون آوردند و مرد گيرنده را فرمود زندان ابد کنند و قاتل را فرمود قصاص کنند . (وسائل : 29 / 50 )

امام باقر (ع) : اميرالمؤمنين (ع) می فرمود : ماندگار زندان نباشد جز سه تن : غاصب و آنکس که مال يتيم را به ناحق خورده باشد ، و کسی که امانتی به وی سپرده باشند و آ« را از بين برده باشد ... (وسائل : 27 / 295)

امام صادق (ع) زندان ابد نشود جز سه کس : کسی که يکی را محکم به آغوش بگيرد تا ديگری او را بکشد ، و زنی که از اسلام بر گردد ، و دزدی که پس از قطع دست و پا باز هم دزدی کند . ( وسائل : 27 / 300 )

از امام صادق (ع) روايت شده که اميرالمؤمنين (ع) در مورد مردی که بنده خود را امر کرده شخصی را به قتل برساند فرمود : بنده به منزله تازيانه يا شمشير مالک خود می باشد ، آقا بنده بايستی به قصاص کشته شود و بنده به زندان بايستی به قصاص کشته شود و بنده به زندان محبوس گردد . در روايت صدوق ـ ذيل همين روايت ـ آمده که بنده را به زندان افکنند و در زندان بماند تا بميرد . ( وسائل : 29 / 47 )

امام صادق (ع) : بر امام است که زندانيانی را که محض بدهکاری در زندان می باشند روزهای جمعه و ايام اعياد ، از زندان آزاد کند که تحت مراقبت در نماز جمعه و عيد شرکت کنند و سپس به زندان بازگردانند . (وسائل : 7 / 340 )

اميرالمؤمنين (ع) غذای زندانيان ابد را از بيت المال می داد . ( وسائل : 15 / 92 )

اميرالمؤمنين (ع) هر جمعه می فرمود تا همه زندانيان را حاضر کنند اگر در ميان آنها کسی مستحق حدّی شرعی بود حد بر او جاری می کرد وگرنه رهايشان می ساخت . ( مستدرک : 3 / 221 )

حارث بن حصيره گويد : در مدينه مردی حبشی را ديدم که آبياری می کرد و ديدم دستش بريده است . سبب پرسيدم ، گفت : ما هشت نفر بوديم که دزدی کرده بوديم که ما را به محکمه علی (ع) بردند به جرم خويش اعتراف نموديم ، دستور داد چهار انگشت ما را بريدند سپس فرمود : ما را در خانه ای حبس کردند ودر آنجا غذاهای خوب مانند روغن و عسل به ما می دادند تا زخم دستمان التيام يافت آنگاه ما را رها ساخت و لباس نيکو به ما پوشاند و به ما فرمود : اگر توبه کنيد و چنانکه خدا می خواهد زندگی کنيد اين کار که با شما شده به سود شما خواهد بود و خداوند شما را با دست بريده تان به بهشت خواهد برد وگرنه با همان دست بريده به دوزخ خواهيد رفت . ( بحار : 40 / 314 )

 

زَندَقة :

زنديقی . انکار قيامت يا وحدانيت خدا يا يکی از عقايد اصيل اسلامی يا يکی از ضروريات دين ، در عين بودن شخص در سلک اسلام . زندقه ممحکوم به کفر است به اجماع مسلمين . قبول يا عدم قبول توبه آن ، به « الحاد » رجوع شود .

گويند : زندقه در ايام دولت شاپور بن اردشير ـ دومين شاه ساسانی ـ آشکار گرديد ، و بنيان گذار آن مانی بن بتک بود ، وی در اين باره کابی تأليف نمود و شاپور را به دين اختراعی خود دعوت کرد ، شا÷ور نپذيرفت و به قتل وی فرمان داد ( به « مانی » رجوع شود ) و پيوسته سلاطين فارس زنادقه را به قتل می رسانيدند .

مزدک به روزگار قباد ظاهر گشت ، وی زنا و غصب اموال را مباح می دانست و سخنانی از اين قبيل ميان مردم پراکنده می ساخت ، قباد در آغاز دين او را قبول کرد ولی پس از چندی از آن تبّری جست ، و انوشيروان وی را بکشت و پيروانش را نيز در هر بيغوله که بودن   از ميان برد و می گفت : من کسی را گستاخ تر از اينها به خداوند و افتراء بندتر از اينها نديده ام ، ما بلاد را از لوث وجود اينها پاک نموديم و اميدوارم خداوند ما را در ازاء آن پاداش دهد ... ( ربيع الابرار : 2 / 66 )

 

زندگی :

زندگانی . معاش . حيوة . محيا . حَيوان . مقابل مرگ و ممات . زندگی : نحوه گذشت عمر هر کسی در اين جهان .

قران کريم : اگر مردمان بدانند زندگی واقعی در آن سرا است ( عنکبوت : 64 ) . اين زندگی دنيا جز کالای فريب نباشد ( آل عمران : 185 ) . اين زندگی دنيا جز بازی و سرگرمی نباشد . ( عنکبوت : 64 )

زيد بن علی بن الحسين : کسی به زندگی دنيا دل نبست جز آن که خوار گشت .   ( ربيع الابرار : 2 / 195 )

تا گاهی امتم با يکديگر يار و مهربان بوند و نماز را زنده دارند و زکوة مالشان بپردازند و مهمان را نوازش کنند در خير و خوشی بسر برند ، و اگر چنين نکنند به قحطی و گرانی دچار گردند .

امام صادق (ع) فرمود : هيچ زندگی گواراتر از اخلاق نيکو نباشد .

و فرمود : هر آنکس که هوشياری و فراست نگهبان ، و صدق و راستی همنشين او بود سلامتيش تمام و شخصيت و مردانگيش کامل باشد ، و کسی که هوای دل را زمامدار خويش سازد و تنبلی را آسايش خود داند همين دو ( صفت ) او را از سلامتی جدا کنند و به دست تباهيش بسپارند .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هر که بخواهد زندگی خوشی داشته باشد ازهوای دلش بگذرد زندگيش خوش می شود .

از حضرت رسول (ص) حديث شده : زندگی سالم نباشد جز برای دو کس : دانشمندی سخنوز و دانش آموزی فراگيرنده .

در حديث رسول (ص) آمده که پنج چيز است اگر آدمی يکی از آنها را نداشته باشد همواره در يک زندگی ناقص و با عقلی از سر پريده و دلی آکنده به غم و اندوه بسر می برد : نخست سلامتی بدن ، دوّم امنيت ، سوّم فراخی معيشت ، چهارم انيس موافق .

ابن عباس گويد : عرض کردم : مرادتان از انيس موافق چيست ؟ فرمود : همسر شايسته و فرزند صالح و دوست شايسته .

و پنجم که سرآمد همه اينها است فراغت خاطر .

امام صادق (ع) فرمود : سه چيز زندگی را ناگوار می سازد : حکومت ستمگر و همسايه بد و زن بد زبان .