زيره :

تخمی است معروف که به عربی کمّون خوانند .

زيستن :

عمر کردن . ماندن . عيش . حيوة . بقاء .

زَيغ :

ميل کردن از حق به سوی ديگر . « هو الذی انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هنّ امّ الکتاب و اخر متشابهات فامّا الذين فی قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة ... » . ( آل عمران : 7 )

زَيفان :

جست و خيز . به اين سوی و آن سوی شدن . اميرالمؤمنين (ع) ـ در صفت خلقت زمين ـ : « فهمند بعد نزقاته ، و لبد بعد زيفان و ثباته ... » . ( نهج : خطبه 91 )

زين :

آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب نهند و هنگام سواری بر آن نشينند . به عربی سرج گويند . ( منتهی الارب )

از امام باقر (ع) رسيده که جايز نيست زن بر زين سوار شود جز در مورد ضرورت يا در سفری .

در حديث رسول که مفصلا از اوضاع آخر الزمان رد آن حيدث بيان شده آمده است که فرمود : در آن زمان زنان امتم بر زين سوار شوند که لعنت خدا بر آنان باد . ( بحار : 76 / 300 و 6 / 305 )

زَين :

آراستن . آرايش و خوبی . ضد شين . اميرالمؤمنين (ع) ـ در نامه خو به مالک اشتر ـ : « فالجنود باذن الله حصون الرعية و زين الولاة ... » ( نهج : نامه 53 ) .

« تعلّموا العلم فان تعلمه حسنة و مدارسته تسبيح ... انيس فی الوحشة و صاحب فی الوحدة و سلاح علی الاعداء و زين الاخلّاء ... » . ( بحار : 1 / 166 )

رسول الله (ص) : « زينوا القرآن باصواتکم » ( بحار : 92 / 190 ) . « زينوا موائدکم بالبقل » . ( بحار : 62 / 300 )

اميرالمؤمنين (ع) : « من وعظ اخاه سرّاً فقد زانه ، و من وعظه علانيةً فقد شانه » . ( بحار : 74 / 165 )

رسول الله (ص) : « الرفق لم يوضع علی شيءٍ الّا شانه » . ( بحار : 75 / 51 )

زين الدين علی :

معروف به شهيد ثانی . به « شهيد ثانی » رجوع شود .

زين العابدين :

از القاب امام سجّاد (ع) . به « علی بن الحسين » رجوع شود .

زَينب :

ترسو . درختی است خوش منظر و خوشبوی . همين معنی مأخذ تسميه بعضی زنان است به اين نام .

زينب :

بنت جحش بن رباب اسدی ، مادرش اميمه بنت عبدالمطلب عمه پيغمبر اسلام ، گويند در آغاز نامش بره بود و پيغمبر (ص) او را زينب ناميد . وی ابتدا به خواستگاری حضرت رسول همسر زيد بن حارثه ـ آزاد کرده آن حضرت ـ شد و گويند چون حضرت وی را جهت زيد بخواست رنجيده خاطر گشت و گفت : چگونه دختر عمه ات را به غلامت می دهی ؟! برادرش عبدالله نيز همين را گفت ک اما آيه « و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قض الله و رسوله امراا ان يکون لهم الخيرة » فرود آمد و زينب و برادرش تسليم شدند و زينب امر خويش را به پيغمبر محول ساخت و آن حضرت وی را به کابين زيد بست ؛ اما اين زناشوئی عمری کوتاه داشت و ميان اين زن و شوی اختلاف افتاد سرانجام به طلاق منجر شد .

نقل است که خداوند به پيغمبرش خبر داده بود که زينب در آتيه يکی از همسران تو خواهد بو ولی پيغمبر از اظهار اين امر شرم می داشت تا جائی که چون ديد زيد در صدد طلاق است او را نصيحت نمود چنانکه در قرآن آمده « و اذا تقول للذی ... امسک عليک زوجک » در صورتی که حضرت می دانست روزی اين زن به خانه او می آيد « و تخفی فی نفسک ما الله مبديه » زيرا حضرت از بيم آنک مردم بگويند وی به زن غلام خيوش چشم بسته اين موضوع را پوشيده می داشت « و لما قضی زيد منها و طرا زوّجناکها » و سرانجام زيد همسر را طلاق گفت و پس از سپری شدن عده ، خداوند زينب را به کابين پيغمب ربست و به همان تزويج خدائی او را به خانه برد و زينب هميشه مباهات می نمود که خداوند خود مرا به عقد پيغمبر در آورده .

اين واقعه به سال پنجم هجرت اتفاق افتاد و زينب آن روز سی و پنج سال از عمرش می گذشت . پيغمبر در اين مناسبت وليمه مفصل يترتيب داد و اصحاب که سخت به شنيدن سخنان آن حضرت علاقه مند بودند آن شب به نشستن ادامه دادند و حضرت می خواست به نزد زنيب رود لذا اين آيه نازل شد « يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبی الا ان يؤذن لکم ( تا ) و من وراء حجاب » که به آيه حجاب معروف است .

زينب از نخستين همسران پيغمبر بود که پس از وفات آن حضرت در گذشت و گويند وفاتش به سال 20 هجری بوده است . ( مجمع البيان و بحار : 20 / 17 )

زينب :

بنت خزيمه بن الحارث از بنی صعصعه از بنی عبد مناف که در جاهليت او را ام المساکين می ناميدند . وی در آغاز با طفيل بن حارث بن عبدالمطلب ازدواج نمود و چون او را طلاق داد به کابين برادر طفيل به نام عبيده در آمد و چون وی در بدر شهيد شد پيغمبر (ص) او را به همسری گرفت و اين در سال سوم هجرت ، ماه رمضان اتفاق افتاد . وی به سال چهارم هجرت وفات نمود . ( بحار : 20 / 12 و 185 )

زينب :

بنت رسول الله از خديجه کبری که پيش از بعثت با ابوالعاص بن ربيع خواهر زاده خديجه ازدواج نمود و هنگامی که ابوالعاص در بدر اسير گشت زينب همسر خود را به فدا آزاد ساخت و پيغمبر (ص) از او تعهد گرفت که زينب را اجازه دهد به مدينه هجرت کند و او پذيرفت و زينب پيش از اسلام ابوالعاص به مدينه هجرت نمود و پس از چندی که ابوالعاص با کاروان تجارتش بدست يکی از سپاههای اعزامی پيغمبر (ص) اسير گرديد چنانکه در حالات او ذکر شده وی به زينت پناهنده گشت و زينب او را شفاعت کرد . پيغبر (ص) پس از ايکه از مسلمانان اجازه گرفت او را آزاد نمود و به مکه بازگشت و اموال مردم را که با خود داشت به صاحبانشان بازگرداند و سپس به مدينه آمد و مسلمان شد .

زينب از همه دختران پيغمبر بزرگتر بوده واو را از ابوالعاص دو فرزند به نامهای علی و امامه بوده که علی در زمان خلافت عمر از دنيا رفت وامامه حسب وصيت حضرت زهراء به همسری اميرالمؤمنين (ع) در آمد .

زينب در سال هشتم هجری از دنيا رفت .

و از حسن بصری نقل است که زينب ربيبه پيغمبر (ص) دخترش زينب را پس از دو سال به ابوالعاص برگرداند به همان نکاح سابق بدون اينکه مجددا عقدی جاری کند . (کنزالعمال : حديث 45652 )

زينب صغری :

مسعودی در مروج الذهب در شمار فرزندان اميرالمؤمنين (ع) آورده که ام کلثوم کبری و زينب کبری مادرشان فاطمه زهراء (ع) بوده و زينب صغری مادرش کنيزی بوده است . ( اعيان الشيعه )

زينب کُبری :

دختر اميرالمؤمنين و فاطمه زهراء ( متوفّی 62 هـ ) از زنان فاضله و عاله و شجاع تاريخ است و فضايل آن بانو و جلالت شأنش والاتر و بيشتر از اين است که اين مختصر را بگنجد .

بزرگ زنی که از سوی حضرت ابی عبدالله الحسين (ع) سرپرستی اهلبيت آن حضرت و حفظ و نگهداری مقام ولايت کبری امام سجاد (ع) را که در آن وقت بيمار بود به عهده داشت و با آن روح قوی و شهامت زايد الوصفی که مختص به خود داشت توانست آن امانت بزرگ را در آن شرائط سخت و سنگين اسارت به درستی و شايستگی به منزل رساند . مواقف آن بزرگوار در مجلس ابن زياد و يزيد و خطبه های او که کاخ ظلم و جور فرعون زمان را به لرزه در آورد شهره تاريخ است .

حضرت زينب همسر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بود و هنگام عزيمت برادرش امام حسين (ع) به عراق ، به اذن و رضای عبدالله برادر را همراهی کرد . وی از عبدالله پنج فرزند به نامهای : علی و عون و محمد و عباس و ام کلثوم داشته که محمد و عون در کربلا به شهادت رسيدند   ام کلثوم را معاويه جهت فرزندش يزيد خواستگاری نمود ولی چون امام حسين (ع) شنيد فوراً او را به پسر عمش قاسم بن محمد بن جعفر تزويج کرد .

در محل قبر حضرت زينب اختلاف است ، آنچه قوی تر و معتبر تر به نظر می رسد مدينه است چه بازگشتن آن مخدره به شام يا رفتن او به مصر که در اين دو جا بقعه هائی به نام او می باشد در تاريخ معتبری نيامده بعلاوه وجوهی که در تواريخ ضعيفه در اين باره ذکر شده قابل قبول نمی باشد . ( اعيان الشيعه )

مرحوم سيد بن طاووس آورده که چون اسرای اهل بيت از کربلا وارد کوفه شدند ، مرد و زن کوفه به در دروازه شهر آماده تماشا بودند ، و هنگايم که مردم آن وضع رقت بار خاندان رسول (ص) را مشاهده نمودند همه ضجه و ناله وف رياد سردادند .

امام سجاد (ع) که گريه و فغان آنها شنيد فرمود : شما بر ما می گرييد ! پس چه کسی ما را کشته و اهل کدام شهر و ديار به قتل ما قيام نموده ؟!

بشير بن خُزَيم اسدی گويد : زينب بنت علی (ع) را در ميان اسرا ديدم و بخدا سوگند هيچ زن محجّبه ای را بدين شهامت و شجاعت و طلاقت لسان نديده بودم ، موقعی که در کنار جمعيت انبوه مردم کوفه قرار گرفت به مردم اشاره کرد که سکوت کنيد . آنچنان سکوتی بر آن صحنه حکم فرماگشت که زنگهای اسبان و شتران نيز از کار افتاد . آنگاه لب به سخن گشود و فرمود : « الحمدلله و الصلاة علی ابن محمد و آله الطيبين الاخيار ، اما بعد يا اهل الکوفة ، يا اهل الختل و الغدر ، اتبکون ؟ فلا رقأت الدمعة و لا هددت الرنّة ، انما مثلکم کمثل التی نقضت غرلها من بعد قوة انکاثا ، تتخذون ايمانکم دخلا بينکم ، الا و هل فيکم الّا الصلف و النطف و ملق الاماء و غمز الاعداء ، او کمر عی علی دمنة او کفضة علی ملحودة ، الا ساء ما قدّمت لکم انفسکم ان سخط الله عليکم و فی العذاب انتم خالدون ، اتبکون و تنتحبون ؟! ای والله فابکوا کثيرا و اضحکوا قليلا ، فلقد ذهبتم بعارها و شنئانها ، و لم ترحضوها بغسل بعدها ابدا ، و اين ترحضون ؟! قتل سليل خاتم الانبياء و سيد شباب اهل الجنة و ملاذ خيرتکم و مفزع نازلتکم و منار حجتکم و مدرة سنتکم ، الا ساء ما تزرون ، و بعد لکم و سحقا ، فلقد خاب السعی و تبت الايدی و خسرت الصفقة و بؤتم بغضب من الله و ضربت عليکم الذلة و المسکنة . و يلکم يا اهل الکوفة ! ای کبد لرسول الله فريتم و ای کريمة له ابرزتم وای دم له سفکتم و ای حرمة له انتهکتم ؟! فلقد جئتم بها بها صلعاء عنقاء خرقاء شوهاء   کطلاع الارض و ملاء السماء دما ؟! و لعذاب الآخرة اخزی و انتم لا تنصرون ، فلا يستخفنکم المهل فانه لا تخفره البدار و لا يخاف فوت الثار و ان ربکم لبالمرصاد » .

قال : « فو الله لقد رايت الناس يومئذ حياری يبکون و قد وضعوا ايديهم فی افواههم ، و رايت شيخا واقفا الی جنبی يبکی حتی اخضلّت لحيته و هو يقول : بابی انتم و امّی ، کهولکم خير الکهول و شبابکم خير الشباب و نسائکم خير النساء و نسلکم خير نسل ، لا يخزی و لا يبزی » . ( بحار : 45 / 109 )

زينب عطّاره :

زنی صالحه بوده که در عهد رسول خدا عطر می فروخته است .

نقل است که روزی وی به خانه پيغمبر (ص) آمد حضرت چون او را نزد همسران خويش ديد به وی فرمود : هنگامی که تو به خانه ما می آيی خانه ما خوشبو می گردد . وی به عرض کرد : يا رسول الهل خانه به بوی تو خوشبوتر است . حضرت فرمود : چون عطر می فروشی مواظب باش پاکی در معامله را رعايت کنی و هيچگاه تقلب مکن که اگر چنين باشی تقوای خدا را دارا باشی و مالت محفوظتر بماند . ( بحار : 22 / 134 )

زينب کذّابه : از ابوهاشم جعفری نقل شده که در عهد متوکل عباسی زنی به دربار متوکل آمد و خود را زينب دختر فاطمه زهراء معرفی می کرد و می گفت : من نمرده ام و تا کنون مخفی بوده و اکنون محض مصلحتی خود را آشکار ساختم . متوکل گفت : تو زنی جواين و به فرض اينکه تو اآن زينب باشی بايستی پيری فرتوت باشی . وی گفت : پيغمب ردر کودکی دست بر سر من کشيده و از خدا خواسته هرچهل سال يکبار جوانيم به من باز گردد . متوکل پيرمردان علوی را به حضور خواند و آن زن را به آنها نشان داد همه گفتند : زينب بنت علی در فلان سال و فلان تاريخ در گذشته . متوکل به وی گفت : حا لچه می گوئی ؟ زن گفت : اينها دروغ می گويند و اخباری به دروغ شنيده اند .

متوکل کس به نزد امام هادی (ع) فرستاد که شما در اين باره چه می گوئيد ؟ حضرت فرمود : وی دروغ می گويد . متوکل گفت : پيرمردان علوی نيز همين را گفتند ولی او قانع نشد اگر دليلی ديگر داريد بگوئيد .

حضرت فرمود : گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است او را در باغ درندگان بيفکنيد حقيقت آشکار می گردد . زن چون شنيد گفت : چنين چيزی دروغ است او می خواهد من کشته شوم . حضرت فرمود ک اينک جمعی از فرزندان فاطمه حضور دارند هر يک را خواهی آزمايش کن . علويين حاضر همه به وحشت افتاده گفتند : اگر اين حقيقت دارد خود شما بدان عمل کن . حضرت فرمود : سهل باشد و به متوکل گفت : بگو نردبان بياورند و بر فراز ديوار که شيران به پشت آن قرار دارند برآيم و شما ببينيد . متوکل گفت : نردبان آوردند و حضت وارد باغ درندگان شد ، شش شير در آن باغ بود ، چون چشمشان به حضرت افتاد همه به دور حضرت گرد آمد وجود مقدسش را طواف می کردند و سپس همه سر به روی دست نهاده در برابرش بخفتند و حضرت دست بر سر آنها می ماليد و آنها را نوازش می نمود و پس از لختی از نزد آنها برخاست و از باغ بيرون شد و به آن زن فرمود : اکنون تو به باغ برو . وی گفت : شما را به خدا مرا ببخشيد ، من دختر فلان شخصم و ادعائی به دروغ کردم و فقر و بيچارگی مرا به اين امر کشانيد . متوکل خواست او را به قتل رساند مادرش او را شفاعت نمود و آزادش ساخت . ( بحار : 50 / 149 )

زينت :

آرايش ، زيب ، زبرج ، زيور . ( کتب لغت )

زينت دو قسم است : درونی و معنوی و ديگر برونی و مادی . درباره هر دو قسم آن آيات و روايات آمده است ن و لکنّ الله حبّب اليکم الايمان و زينه فی قلوبکم » و « الخيل و البغال و الحمير لترکبوها و زينة » و « المال و البنون زينة الحيوة الدنيا » و « يا بنی آدم خذوا زينتکم عند کل مسجد » و « قل من حرّم زينة الله التی اخرج لعباده » ؛ ای پيغمبر ! به مردم بگو چه کسی زينتهای خدا را که برای بندگانخود آفريده حرام نموده و از مصرف روزی حلال و پاکيزه منع کرده . بگو اين نعمتها در اين جهان برای مؤمنان باشد و خالص اينها در آخرت خاص آنها می باشد . ( اعراف : 31 ـ 32 )

پيغمبر اکرم (ص) فرمود : زينت علم ، احسان به ديگران است .

اميرالمؤمنين (ع) فمرود : زينت مرد عقل او می باشد .

از امام صادق (ع) روايت شده که اميرالمؤمنين (ع) فرزندان و زنان خود را به طلا و نقره زيور می کرد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خود را برای ( ملاقات ) برادر مسلمانتان زينت کنيد چنانکه برای ملاقات کسانی که می خواهيد شما را به بهترين وضع ببينند زينت می کنيد .

در حالات حضرت رضا آمده که آن حضرت در خانه لباس خشن می پوشيد ولی چون در ميان مردم می آمد خود را زيور می نمود .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : زيور فقر ، عفت نفس و زيور توانگری سپاس ، و زيور بلا شکيبائی ، زيور مقام فروتنی و زيور سخن فصاحت و زيور ايمان عدالت و زيور عبادت وقار و زيور نقل حديث ، حفظ و نگهداری آن و زيور دانش شکسته نفسی و زيور عقل ادب نيکو ، و زيور حلم گشاده روئی و زيور زهد ايثار و زيور فتوت و مردانگی بکار بردن آنچه در توان بود ، و زينت خوف از خدا بسيار گريستن و زينت قناعت ناچيز دانستن مال دنيا و زيور احسان منت ننهادن و زيور نماز خشوع و زيور ورع بيهودگی را رها ساختن است .

حکم بن عتبه گويد : روزی بر امام باقر (ع) وارد شدم آن حضرت را در اتاقی آراسته و مزين يافتم ، لباسی فاخر به تن داشت و روپوشی ملون بر او بود که اثر رنگ به گردنش ديده می شد . من بنا کردم به حضرت و به آن اتاق آراسته نگريستن ، فرمود ک ای حکم در اين منظره که می بينی چه می گوئی ؟ عرض کردم : می خواستيد چه بگويم در حالی که شما را در اين وضع می بينم !

فرمود : ای حکم ! « من حرّم زينة الله ... » ؛ چه کسی زينتهائی را که خداوند برای بندگانش فراهم ساخته حرام کرده است ؟! اما اين اتاق که می بينی اتاق همسر من است که جديداً با وی زفاف نموده ام و اتاق خود من ، همان است که می دانی . ( بحار : 1 / 95 و 42 / 71 و 10 / 89 و 79 / 300 و 78 / 80 و 46 / 292 )

به « آرايش » نيز رجوع شود .

زينة :

آرايش و آنچه بدان آرايند .

« قال موعدکم يوم الزينة و أن يحشر الناس ضحی » ( طه : 59 ) . که مراد از يوم الزينة در اينجا ـ حسب تفاسير ـ روز عيد مخصوص مصريان است يا روز شکستن رود نيل . « انا جعلنا ما علی الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا » ( کهف : 7 ) . « من کان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوفّ اليهم اعمالهم فيها » . ( هود : 15 )

اميرالمؤمنين (ع) : « العفاف زينة الفقر و الشکر زينة الغنی » . ( نهج : حکمت 340 )

« ان النساء همهن زينة الحيوة الدنيا و الفساد فيها » . ( نهج خطبه 153 )

زينهار :

زنهار جستن . امان خواستن ( برهان ) . پناه . امان . جوار . ذمّة .

زيور :

زينت . آرايش .