back page fehrest page next page

ضِرار :

مصدر باب مفاعله است از «ضرر» يعنى زيان رسانيدن به يكديگر ، به معنى مطلق زيان رسانيدن ونيز به معنى جزاى ضرر نيز آمده است .

اين واژه با مشتقات آن از اين باب شش بار در قرآن كريم ذكر شده است :

1 ـ (لاتُضارَّ والدة بولدها ولا مولود له بولده)(بقرة:233) . (لاتُضارّ) فعل مجهول نهى است ، يعنى نبايد مادرى را به واسطه فرزندش زيان رسانيد (به اين كه شوى او نزديكى با وى را ترك كند بدين جهت كه باردار مى باشد) ونه پدرى را بخاطر فرزندش ضرر زد (به اين معنى كه زن به عذر اين كه فرزند در رحم دارد از تمكين به شوى خويش سر باز زند) .

2 ـ (واشهدوا اذا تبايعتم ولايضارّ كاتب ولاشهيد) (بقرة:282) . اين جمله از اجزاء آيه سند است (به اين واژه رجوع شود) .

3 ـ (ولاتمسكوهنَّ ضراراً لتعتدوا ...); زنان طلاق داده شده را كه به آنها رجوع مى كنيد به قصد زيان رسانيدن واذيت كردن نگاه نداريد ... (بقره:231)

4 ـ (ولاتضارّوهنَّ لتضيّقوا عليهن) ; زنان را مورد اذيت وآزار قرار مدهيد بدين منظور كه آنها را در تنگنا قرار دهيد (تا ناچار شوند واز خانه بيرون روند) . (طلاق:6)

5 ـ (والذين اتخذوا مسجدا ضراراً وكفراً وتفريقا بين المؤمنين) (توبة:107) . اين آيه در مورد مسجد ضرار نازل شده ; به اين واژه رجوع شود .

«لا ضرر ولا ضرار» : قاعده فقهى ، مأخوذ از حديث نبوى : «لا ضرر ولا ضرار فى الاسلام» به «لاضرر» و «ضرر» رجوع شود .

ضِرار :

بن خطّاب بن مرداس بن كبير بن عمرو قرشى فهرى ، مردى شجاع وشاعر واز زعماى عرب وصحابى بود ، وى در جنگ احد وخندق عليه مسلمانان جنگهاى سخت كرد ودر فتح مكه اسلام آورد ، ودر فتح شام نيز وى را حكاياتى است . گويند : شاعرتر از او در قريش كسى نبوده .

درفش كاويانى را در جنگ قادسيه وى به دست آورد وآن را به سى هزار درهم بفروخت . فتح ماسبذان وشيروان نيز او كرد ودر وقعه اجنادين بسال 13 به قتل رسيد . (اعلام زركلى وحبيب السير)

ضِرار :

بن عمرو غطفانى ، از قضاة واز بزرگان معتزله ، رئيس فرقه ضرارية . وى در آغاز شاگرد واصل بن عطا بود وسپس با وى در مسئله خلق اعمال وانكار عذاب قبر مخالفت ورزيد ، وبر اين عقيده بود كه امامت در غير قرشى به از آن است كه در قرشى باشد . وى پس از آن حدود سى كتاب تأليف نمود وجمعى از او پيروى نمودند كه به ضراريه مشهور شدند . مقالاتى عليه معتزله از او صادر شد وامام احمد به نزد قاضى سعيد بن عبدالرحمن عليه وى گواهى داد واو به زدن گردنش حكم نمود ، وى بگريخت وگويند : يحيى بن خالد برمكى او را پناه داد وپنهان ساخت . وى حدود سال 190 از دنيا رفت . (اعلام زركلى ومعارف ومعاريف چاپ اول)

ضرار :

بن مالك الازور بن اوس بن خزيمة الاسدى . صحابى وشاعرى شريف وهم اوست كه مالك بن نويره را كه بعد از رحلت حضرت رسول به ردّت متهم شده بود به امر خالد بن وليد بكشت . وى در حرب يمامه قتالى سخت كرد تا آنجا كه هر دو ساق وى قطع كردند وناگزير به زانو در آمد وجنگ مى كرد وهم در آنحال پايمال ولگدكوب سُم ستوران گشت وپس از چند روز به يمامه يا جاى ديگر درگذشت . (الاعلام زركلى:2/440 وحبيب السير: 1/155 والمعرّب جواليقى : 356)

ضراريه :

يكى از شش فرقه جبرى مسلكان است كه آنان علاوه بر آنچه هر جبرى مذهب ميگويد كه كارهاى بندگان مخلوق خدا است در صفات خدا نيز مقاله هائى دارند از قبيل اينكه خدا عالم وقادر است بدين معنى ميباشد كه او جاهل عاجز نميباشد ، وديگر اينكه انسان حسّ ششمى دارد وبا آن حسّ در قيامت خدا را مى بيند .(ملل ونحل)

ضَراعت :

فروتنى نمودن . خوار وحقير گرديدن . اميرالمؤمنين (ع) ـ در نكوهش شريح قاضى در خريدن وى خانه اى گرانبها را ـ : اگر نويسنده سند اين خانه من مى بودم اين چنين مى نوشتم : «هذا ما اشترى عبد ذليل ... هذه الدار بالخروج من عزّ القناعة والدخول فى ذل الطلب والضراعة ...» (نهج: نامه3)

ضِرام :

هيزم ريزه . هيزم سست ونرم . فروزينه .

ضَراوت :

ضراوة . سخت حريص شدن . خوگير شدن به چيزى . در پى صيد دويدن سگ . عن ابى عبدالله (ع) قال : «كان علىّ (ع) يكره ادمان اللحم ، ويقول : «انّ له ضراوةً كضراوة الخمر» ; اميرالمؤمنين (ع) از مداومت به خوردن گوشت كراهت داشت ، ومى فرمود : مانند شراب ، آدمى را معتاد مى كند . (بحار: 66/69)

ضراير :

جِ ضرّة ، همشويان .

ضَرَب :

هلاك شدن از سردى يا سردى زده شدن . عسل سفيد .

ضَرب :

مانند . همتا . نوع . قسم . يكى از چهار عمل اصلى حساب ، تضعيف يكى از دو عدد به عدد ديگر .

ضَرب :

زدن . (وخذ بيدك ضغثا فاضرب به ...) (ص:44) . (واهجروهن فى المضاجع واضربوهنّ) . (نساء:34)

آوردن مثل ، كه آن نيز از اقسام زدن است . (الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة) . (ابراهيم:24)

مسافرت كردن وطىّ طريق نمودن . (يا ايها الذين آمنوا اذا ضربتم فى سبيل الله فتبيّنوا) . (نساء:94)

وبه طور كلى اين كلمه در موارد مختلف استعمالى كه دارد به زبان فارسى در همان مورد زدن بكار مى رود : خيمه زدن . راه زدن وامثال آن .

ضَرّة :

نياز . حاجت . سخت حالى . پستان . تكمه پستان . گوشت پاره زير بن انگشت نر .

ضَرّة :

هوو ، همسر شوهر ، دو زن يك مرد را هر يك از آن دو ضره است مر ديگرى را . ج: ضرائر . (منتهى الارب)

وجه تسميه هَوو به ضرّة اين است كه هر يك از آن زنان ، ديگرى را به سوگند وغيرت (غير زدائى) زيان مى رساند . (مجمع البحرين)

ضَرَر :

زيان زدن ، مقابل سود رسانيدن . زيان ، ضد سود . سختى وبدحالى . كمبودى كه بر چيزى وارد شود . ج: اضرار .

(لايستوى القاعدون من المؤمنين غير اولى الضرر والمجاهدون سبيل الله باموالهم ...) ; هرگز آن مؤمنان كه از جهاد بازنشسته اند ـ جز آنان كه دردمند ومعذورند ـ با آنان كه جان ومال خويش را در راه خدا فدا مى كنند يكسان نخواهند بود . (نساء:95)

(ومن ينقلب على عقبيه فلن يضرّ الله شيئاً) ; آنان كه به قهقرى عقبگرد مى كنند ، كمترين زيانى به خدا نمى رسانند . (آل عمران : 144)

اميرالمؤمنين (ع) : «ان الله سبحانه خلق الخلق حين خلقهم غنياً عن طاعتهم آمناً من معصيتهم ، لانه لاتضرّه معصية من عصاه ولاتنفعه طاعة من اطاعه» ; خداوند سبحان آن روز كه آفرينش را خلعت وجود پوشانيد ، خود از طاعت آنان بى نياز واز نافرمانيشان ايمن بود ، چه حضرتش را عصيان نافرمان زيان نزند وفرمانبردارى فرمانبران سود نرساند . (نهج:خطبه193)

ضرر را در فقه اسلام ، احكامى خاصّ مى باشد كه ضمن ابواب گوناگون اين علم به نحوى گسترده محلّ بحث وكلام ومَحَطّ نقض وابرام است ومى توان آن را به طور كلّى وبه نحو اجمال به دو قسم : ضرر به غير وضرر به نفس ، واز نظر حكم شرعى به تكليفى ووضعى تقسيم نمود .

چه در كتاب وسنت به نهى از آن ويا نفى آن در شريعت تصريح گرديده است .

امّا از كتاب ، ذيل واژه «ضرار» گذشت . واما سنت :

«روايات مربوطه»

1 ـ حديث معروف نزد شيعه وسنّى ، كه رسول خدا (ص) در مناسبات مختلف فرمود: «لا ضرَرَ ولا ضِرارَ» يا «لا ضرر ولا ضرار فى الاسلام» يا «لا ضرر ولا ضرار على مؤمن» (وسائل: 18/32 ، 36/14) «لا ضرر ولا ضرار» . (من لايحضره الفقيه: 3/76 ، 3/233 ، 4/334) . «لا ضرر ولا ضِرار فى الاسلام ، اى لايضرّ الرجل اخاه فينقصه شيئاً من حقه . والضرار : المجازات على الاضرار» . (نهاية ابن الاثير)

توضيح معنى حديث واسناد ومدارك آن به واژه «لا ضرر» رجوع شود .

2 ـ على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر (ع) قال : سألته عن حدّ ما يجب على المريض ترك الصوم . فقال : «كلّ شىء من المريض اضرّ به الصوم فهو يسعه ترك الصوم» ; على بن جعفر گويد : از امام موسى بن جعفر (ع) پرسيدم : تا چه حدّى بيمار مى تواند روزه خود را افطار نمايد ؟ فرمود : هر آن بيمارى كه روزه بدان زيان زند ، بيمار آزاد است كه روزه خود را بخورد . (وسائل:10/222)

ابوعبدالله الصادق (ع) : «من اضرّ من طريق المسلمين شيئاً فهو ضامن» ; هر كسى كه به راه عبور مسلمانان زيانى برساند ، وى ضامن آن زيان خواهد بود (وسائل:19/238) . «انّ الله ورسوله بريئان ممن اَضَرّ بامرأته حتى تختلعَ منه» ; خدا ورسولش بيزارند از آن كسى كه آن چنان به همسر خود زيان برساند كه زن بناچار با بذل مال ، خود را آزاد كند . (وسائل: 22/282)

محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين ، قال : كتبت الى ابى محمد(ع) فى رجل كانت له رحى على نهر قرية ، والقرية لرجل ، فاراد صاحب القرية ان يسوق الى قريته الماء فى غير هذا النهر ، ويعطّل هذا الرحى ، أ له ذلك ام لا ؟ فوقّع : «يتّقى الله ويعمل فى ذلك بالمعروف ، ولايضرّ اخاه المؤمن» ; محمد بن حسين گويد : به امام عسكرى (ع) نوشتم : اگر مردى آسيائى دارد كه از جوئى كه مربوط به روستائى مى باشد جهت آسياى خود استفاده مى كند ، ومِلك آن روستا از آنِ شخص ديگرى است ، وصاحب روستا مى خواهد مسير جوى را تغيير دهد كه در نتيجه آسيا از كار مى افتد ، آيا اين كار جايز است ؟ حضرت در جواب نوشتند : از خدا بترسد وراه صحيح وشايسته اتّخاذ كند وبه برادر مسلمانش زيان نرساند . (وسائل: 25/431)

از مجموع روايات مزبوره ، به خصوص روايت «لا ضرر ولا ضرار» فى الجمله استفاده مى شود كه زيان رسانيدن ، ويا مزاحمت فى نفسه در شرع اسلام حرام است، واصل ، حرمت آن است ، جز اين كه دليل خاصّى بر خلاف آن قائم شود .

«فروع فقهيه مترتب بر حرمت يا نفى ضرر»

چنان كه در صدر مقاله اشاره شد ، فروع بسيارى در فقه بر اين مبحث مترتب مى باشد كه از آن جمله است :

1 ـ جواز فسخ بيع هنگام ظهور عيب در مبيع ، يا ظهور غبن در معامله ، ودر صورت تأخير ثمن ، وامورى از اين قبيل ، كه تنجّز بيع موجب زيان يكى از متبايعين گردد .

2 ـ حجر حاكم ، مفلّس را از تصرّف در مال خود ، كه به طلبكاران ضرر وارد نيايد .

3 ـ رعايت حريم چاه ، حفر ننمودن چاه در محدوده اى كه به چاه ديگرى صدمه بزند .

4 ـ ممنوعيت از تصرف در ملك خود اگر مستلزم اضرار به ديگرى شود ، مانند گشودن پنجره باز به سمت خانه همسايه . وفرياد زدن در خانه خود هنگامى كه همسايگان در خواب باشند . وحفر چاه در خانه خود اگر چنانچه به شالوده خانه هم جوار صدمه وارد كند .

5 ـ اجبار نمودن حاكم ، مردى را كه با تمكن ، از اداء حق همسر خود سرباز مى زند و وى طلاق هم نمى دهد ، به اداء حق با طلاق ، ويا مباشرت حاكم به طلاق .

6 ـ جواز اكل ميتة وسرقت در مخمصة به مقدار ضرورت .

7 ـ بطلان عقد مكرَهِ به بيع يا نكاح وجز آن .

8 ـ بطلان غسل و وضوء اگر موجب حدوث بيمارى يا شدّت آن شود .

9 ـ وجوب افطار روزه واجب يا مستحب در صورت احساس ضرر .

10 ـ حرمت رجوع به همسر مطلّقه رجعيه به قصد اذيت وآزار وى .

چنان كه در قرآن كريم آمده : (ولاتمسكوهنَّ ضِرارا لتعتدوا عليهن ...) .

11 ـ جعل حق شفعه براى شريك ، مبادا از شراكت شريك جديد زيان ببيند .

به «لا ضرر» نيز رجوع شود .

ضِرس :

دندان . دندان آسيا . ج: ضروس واضراس .

ضَرع :

پستان حيوان سُم دار ، مانند گاو وشتر وگوسفند وآهو .

رسول الله (ص) : «دع الداعى اللبن . يعنى ابق فى الضرع شيئاً ، لاتستوعبه كلّه فى الحلب» . يعنى پيغمبر (ص) به شخصى كه شير حيوان مى دوشيد فرمود : همه شير در پستان حيوان را يكباره مدوش ، بلكه شير آور يعنى مقدارى شير كه موجب جذب شير بشود در پستان باقى گذار . (بحار:64/149)

عن ابى عبدالله (ع) : «ان الله جعل ارزاق انبيائه فى الزرع والضرع ، لأن لايكرهوا شيئاً من قطر السماء» : خداوند روزى پيامبرانش را در كشت ودر پستان حيوانات قرار داد ، تا اين كه هرگز از باريدن باران (رحمت) ناخوشنود نگردند . (بحار:11/68)

ضِرغام

، ضرغامه :

شير بيشه . اسد .

ضَرَم :

نيم سوخته . سخت گرسنه شدن . افروخته شدن آتش وشعله زدن آن .

ضَرور :

بايسته . واجب .

ضرورت :

ناچارى . امام صادق (ع) فرمود : هيچ حرامى از حرامهاى خدا نباشد مگر اينكه در مورد ضرورت حلال شود . (بحار: 75/411)

در اصطلاح منطق امتناع انفكاك چيزى است از چيزى مانند انفكاك حيوانيت از انسان .

ضرورى :

بديهى . مقابل نظرى . ما اكره عليه ، ما تدعوا لحاجة اليه دعاء قويا ، كالاكل مما يخمصه .

ضروريات :

اوليات ، امور مسلمه . ضروريات دين امورى است كه انكار آنها موجب خروج از دين باشد مانند نماز وروزه وزكوة وحج ومعاد .

ضرورية :

تأنيث ضرورى . نزد منطقيين قضيه موجهه بسيطه كه در آن حكم شده باشد به ضرورت ثبوت محمول براى موضوع يا به ضرورت سلب آن از آن .

ضَروس :

شتر ماده بدخو ، گزنده دوشنده را . اميرالمؤمنين (ع) : «والذى فلق الحبة وبرأ النسمة لتعطفن الدنيا علينا ـ بعد شماسها ـ عطف الضروس على ولدها ، وتلى عقيب ذلك : (ونريد ان نمنّ على الذين استضعفوا ...)» . (بحار: 24/167)

ضَريب :

مانند . نوع . بهره .

ضَريبة :

سرشت . خوى . خراج ومانند آن . ج: ضرائب .

ضَرِيج :

آلوده شده به رنگ سرخ ميان رنگ .

ضَريح :

گور . شكافى كه به درازا در ميان قبر كنند ومرده را در آن نهند ، برخلاف لحد كه به كرانه قبر وبه جانب آن است .

اميرالمؤمنين (ع) ضمن خطبه اى در صفت حشر مردگان مى فرمايد : «حتى اذا تصرّمت الامور ونقضت الدهور وازف النشور اخرجهم من ضرائح القبور و اوكار الطيور واوجرة السباع ومطارح المهالك سراعا الى امره مهطعين الى معاده ...» تا آنگاه كه رشته كارها از هم گسيخت وروزگار سپرى گرديد وبرانگيخته شدن مردمان (جهت حساب) نزديك شد ، خداوند آنان را از «ضريح» قبرها وآشيانه پرندگان ولانه درندگان وميدانهاى نبرد (اگر كشته شده باشند) بيرون مى آورد در حالى كه آماده انجام امر فرمان حقتعالى بوده وبسوى معاد وجاى باز گشت كه خداوند براى آنها قرار داده شتابان مى روند . (نهج: خطبه 82)

وآن حضرت در خطبه اى كه در آن به نزديكى ويگانگى خود با پيغمبر (ص) اشاره مى كند مى فرمايد : «... ولقد وُلّيت غسله ـ صلى الله عليه وآله ـ والملائكة اعوانى ، فضجّت الدار والافنية ، ملأ يهبط وملأ يعرج ، وما فارقت سمعى هينمة منهم ، يصلون عليه حتى واريناه فى «ضريحه» ...» غُسل آن حضرت را متصدى گرديدم ، وفرشتگان مرا در اين امر يارى دادند ، پس خانه واطراف آن به گريه وناله درآمدند ، گروهى از فرشتگان فرود آمده گروهى بالا مى رفتند وهمهمه نماز ايشان كه بر آن بزرگوار مى خواندند از گوش من جدا نمى شد تا اين كه او را در آرامگاهش نهاديم ... (نهج: خطبه 188)

ضَرير :

كور . مرد نابينا . ج : اَضِرّاء .

عن رسول الله (ص) : «من كفى ضريرا حاجة من حوائج الدنيا ومشى فيها حتى يقضى الله له حاجته اعطاه الله برائة من النفاق وبرائة من النار وقضى له سبعين حاجة من حوائج الدنيا ، ولايزال يخوض فى رحمة الله حتى يرجع» . (بحار: 74/388)

وعنه (ص) : «من قاد ضريرا اربعين خطوة على ارض سهلة ، لايفى بقدر ابرة من جميعه طلاع الارض ذهبا ، فان كان فيما قاده مهلكة جوزه عنها ، وجد ذلك فى ميزان حسناته يوم القيامة اوسع من الدنيا مائة الف مرة ...» . (بحار: 75/15)

ضرير :

بيمار . لاغر . صبر .

ضَريس :

بن عبدالملك بن اعين كناسى شيبانى كوفى برادرزاده زرارة بن اعين وداماد حمران بن اعين از ياران نيك ودانشمند ومورد وثوق امام صادق (ع) بوده وروايات متعدده اى از آن حضرت نقل نموده وبدين جهت او را كناسى ميگفتند كه محل كسب وكار او در كناسه كوفه بوده . (جامع الرواة)

نقل است كه روزى امام صادق (ع) به وى فرمود : به چه مناسب پدرت ترا ضريس ناميد ؟ وى گفت : همچنان كه پدر تو ترا جعفر ناميده : حضرت فرمود : پدر تو جاهلانه اين نام را بر تو نهاده چه ضريس نام يكى از فرزندان ابليس است ولى پدر من عالمانه اين نام را بر من نهاد زيرا جعفر نهرى است در بهشت ، مگر شعر ذى الرمه را نشنيده اى كه مى گويد :

ابكى الوليد اباالوليد اخاالوليد فتى العشيرة قد كان غيثا فى السنين وجعفرا غدقا وميرة

(بحار: 47/26)

ضَريع :

نوعى بوته خار است كه از پليدى وبدمزگى هيچ حيوان آن را نخورد . (ليس لهم طعام الا من ضريع ) . (غاشية:6)

از حضرت رسول (ص) رسيده كه آن چيزى است در دوزخ كه به درخت خار مى ماند واز صبر تلخ تر واز مردار گنديده تر واز آتش سوزنده تر است . (مجمع البيان)

ضَريعة :

گوسفند بزرگ پستان .

ضَريم :

سوخته . صمغ درختى است .

ضِعاف :

جِ ضعيف . ضعيفان . ناتوانان . (وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرّيّةً ضعافا خافوا عليهم فليتّقوا الله وليقولوا قولا سديداً) ; آنان كه از پس خويش فرزندانى بجاى مى گذارند كه بر آنها بيمناك مى باشند ، از خدا بترسند وسخنى استوار بگويند (نساء:9) . يعنى در امر وصيت به بازماندگان خويش اجحاف نورزند وبيش از ثلث وصيت نكنند . ويا مراد آن است كه سرپرست مال يتيم از خدا بترسد ودر مال يتيم رعايت كمال احتياط نمايد ، چنان كه خود دوست دارد ديگران درباره بازماندگان ضعيفش امانت را مرعى دارند .

ضِعَة :

فرومايگى . خِسّت . مقابل شرف ورفعت .

ضعف

(بفتح يا بضم ضاد) :

ناتوانى وسستى . ضعف در آدمى گاه در نفس و روان باشد وگاه در بنيه وجسم ، در قرآن كريم به هر دو نوع آن اشاره شده است . (وخلق الانسان ضعيفا) ; آدمى ناتوان آفريده شده است (نساء:28) . يعنى در برابر غرائز خود مانند هوا وشهوت وخوف واندوه واز اين قبيل حالات . كه اين نوع ضعف به ايمان به خدا وتوكل واعتماد به او ووابستگى به قدرت لايزال ولايتناهاى حضرتش برطرف مى گردد ، چنان كه در اين آيه ملاحظه مى كنيد : (وكأيّن من نبىّ قاتل معه ربّيّون كثيرٌ فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل الله وما ضعفوا وما استكانوا والله يحبّ الصابرين) . (آل عمران:146)

امام صادق (ع) : «انّ المؤمن اعزّ من الجبل ، يستقل منه بالمعاول والمؤمن لايستقل من دينه بشىء» . (بحار:100/92)

از حضرت رسول (ص) آمده كه هر اختلاف ونزاع وهر اهمالكارى بر اثر ناتوانى وضعف (نفس) است .

عيسى بن مريم (ع) فرمود : اين حقيقت را به شما بگويم : ناتوان ترين شما در برابر مشكلات كسى است كه دنيا را بيشتر دوست دارد ، وتواناترينتان در برابر مشكلات ، بى رغبت ترين شما است به دنيا . (بحار: 20/126 و 14/312)

ودر مورد ضعف جسمى : (الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا وشيبة ...) . (روم:54)

اين نوع ضعف اگر عارضى باشد بايستى به غذاهاى نيروبخش وداروهاى ويژه آن را برطرف ساخت . در حديث در اين باره دستوراتى آمده كه از آن جمله اين روايت است : از امام صادق (ع) رسيده : هر كه را ضعف قلب يا سستى بدن عارض شود گوشت گوسفند را با شير (ودر حديث ديگر آمده كه اين دو را با هم بپزند) بخورد كه هر درد ورنجى را از مفاصل بيرون مى كشد وبدن وكمر را نيرو مى بخشد . (بحار:76/194)

موسى بن بكر گويد : در مدينه بودم ، مرا ضعف وسستى عارض شد ، بحضور امام ابوالحسن (ع) شرفياب شدم ، فرمود : تو را ضعيف مى بينم ! عرض كردم : آرى . فرمود : كباب بخور . خوردم وضعف از بدنم برطرف گشت . (بحار: 66/78)

ضُعَفاء :

جِ ضعيف . (ليس على الضعفاء ولا على المرضى ولا على الذين لايجدون ما ينفقون حرج ...) . (توبه:91)

اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به محمد بن ابى بكر والى مصر : «فاخفض لهم جناحك والن لهم جانبك وابسط لهم وجهك وآس بينهم فى اللحظة والنظرة ، حتى لايطمع العظماء فى حيفك لهم ، ولاييأس الضعفاء من عدلك عليهم» . (نهج:نامه 27)

ضَعَفة :

جِ ضعيف . اميرالمؤمنين (ع) : «على ائمة العدل ان يقدّروا انفسهم بضعفة الناس ...» . (نهج : خطبه 209)

ضَعَة :

پستى . خسّت .

ضَعيف :

ناتوان . درمانده . ج : ضعفاء وضعفة . (فقاتلوا اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفا) . (نساء:76)

اميرالمؤمنين (ع) : بر ضعيفان ودرماندگان رحم آريد واز اين رهگذر رحم خدا را به خويش جلب نمائيد . (بحار:10/89)

ضِغث :

قبضه شاخ از يك بيخ . دسته گياه خشك وتر در آميخته . (وخذ بيدك ضغثا فاضرب به ولاتحنث) . (ص:44) خواب آشفته . ج: اضغاث . (قالوا اضغاث احلام وما نحن بتأويل الاحلام بعالمين) . (يوسف:44)

ضَغط :

فشردن .

ضَغطة :

سختى . فشار . مشقت .

عن رسول الله (ص) : «ضغطة القبر للمؤمن كفارة لما كان منه من تضييع النعم» (بحار: 6/221) . عن ابى عبدالله (ع) : «من مات يوم الجمعة كُتِب له برائة من ضغطة القبر» . (بحار: 6/230)

سُئِلَ ابوعبدالله (ع) عن المصلوب ، يصيبه عذاب القبر ؟ فقال : «ان رب الارض هو رب الهواء ، فيوحى الله عز وجلّ الى الهواء فيضغطه اشدّ من ضغطة القبر» . (بحار:6/266)

ضَغم :

سخت گزيدن به دندان . بدين جهت شير را ضيغم گويند .

ضِغن :

كرانه ، ناحيه . كينه ، حقد شديد وعداوت وبغضاء . ج: اضغان . (ام حسب الذين فى قلوبهم مرضٌ ان لن يخرج الله اضغانهم) . (محمد:29)

ضَغَن :

كينه ورزيدن . ميل كردن .

ضَغِينَة :

كينه سخت در دل ، ج : ضغائن . اميرالمؤمنين (ع) : «لاتكثرنّ العتاب ، فانّه يورث الضغينة ويجرّ الى البغضة» . (بحار:74/165)

رسول الله (ص) : «الهديّة تورث المودّة ، وتجدّد الاخوّة ، وتذهب الضغينة» . (بحار:77/166)

امام صادق (ع) : «ايّاكم والمزاح ، فانّه يجرّ السخيمة ويورث الضغينة ، وهو السبّ الاصغر» . (بحار: 78/265)

ضَفّ :

گرد آمدن قوم بر آب يا طعام .

back page fehrest page next page