ذَكىّ:
تيزهوش. مقابل بليد، ج : أذكياء. مذبوح حلال: الحلبى عن الصّادق (ع) قال: «سمعته يقول: اذا اختلط الذّكىّ بالميتة باعه ممن يستحلّ الميتة». (بحار:65/144)
ذُلّ:
خوارى و خوار شدن ، مقابل عزّ و عزّت. رامى و رام شدن، مقابل صعوبت و سركشى. فروتنى و خضوع، مقابل برترى. (و لم يكن له ولىّ من الذلّ): او را زينهار دهى كه مقتضاى ذلّت و خوارى بود ، نباشد. (اسراء:111)
(و اخفض لهما جناح الذّل من الرّحمة): و هميشه براى آنها (پدر و مادر) بال فروتنى و تكريم با كمال مهربانى بگستران . (اسراء:24)
اميرالمؤمنين (ع): «الطّامع فى وثاق الذلّ». (نهج البلاغه ، حكمت: 226)
آن حضرت در وصف خردمند: «... ألذُّلّ احبّ اليه مع الله من العزّ مع غيره» (بحار:1/139). امام موسى بن جعفر (ع): «ايّاك و الطّمع، و عليك باليأس ممّا فى ايدى النّاس، و امت الطّمع من المخلوقين، فانّ الطّمع مفتاح الذّلّ و اختلاس العقل». (بحار:1/156)
امام سجّاد (ع) ـ فى حديث ـ : «و لكن الرّجل كلّ الرّجل نعم الرّجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله و قواه مبذولة فى رضا الله، يرى الذّلّ مع الحقّ اقرب الى عزّ الابد من العزّ فى الباطل ...» (بحار: 2 / 84). ابو جعفر الباقر (ع): «من قعد فى مجلس يسبّ فيه امام من الائمّة يقدر على الانتصاف فلم يفعل، البسه الله الذّلّ فى الدّنيا و عذّبه فى الآخرة و سلّبه صالح ما منّ به عليه من معرفتنا». (بحار:74/219)
ذَلاقَت:
تيز زبانى، فصاحت. عن رسول الله (ص): «ذلاقة اللسان راس المال». (بحار:71/286)
ذِلّت:
مذلّت، خوار شدن ، خوارى ، مقابل عزّت، ارج. (للّذين احسنوا الحسنى و زيادة و لا يرهق وجوههم قتر و لا ذلّة)(يونس: 26). (و الّذين كسبوا السّيّئات جزاء سيّئة بمثلها و ترهقهم ذلّة) . (يونس:27)
امام صادق (ع): «هيچ كس تكبّر نورزد مگر به علّت ذلّتى كه در خويش بيابد». (بحار:73/225)
اميرالمؤمنين (ع): «ندارى ذلّت است». (بحار:77/212)
ذلّت يك ساعت را عزّت تمام عمر جبران نكند. گرسنگى به از ذلّت در برابر ديگران. مردمان از بيم آنكه مبادا به ذلّت دچار گردند به سوى ذلت مى شتابند. آن كس كه خويشتن را بزرگتر از آن نداند كه به پستىِ طمع تن دهد ، به حقيقت خود را خوار ساخته، و چنين كسى در آخرت خوارتر و رسواتر است. (غرر الحكم)
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس كه به زنده ماندن دل ببندد ، خوار گردد» .
و فرمود: «چه زشت است كه مسلمان خوار صفت باشد» .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هر عزيزى كه تحت نفوذ ديگرى باشد ، ذليل است» .
و از آن حضرت سؤال شد: «كدام خوارى است كه از هر خوارى خوارتر است» ؟ فرمود: «حرص بر دنيا» .
امام صادق (ع) فرمود: «هر كه را كه خداوند (به توفيق خود) از خوارى و ذلّت معصيت به عزّت و سربلندى تقوى بكشاند ، او را بدون مال توانگر سازد و بدون قوم و قبيله معزّز و محترم دارد و بدون همدم مأنوس كند. (بحار:6/128 و 67/303 و 78/54 و 73/161 و 69/406)
ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: «شخصى با جمعى از توانگران همسفر مى شود و خود در حدّ آنها نيست . آنها در هزينه و مصرف دستى باز دارند و زياد خرج مى كنند و او نمى تواند به اندازه آنها خرج كند» . حضرت فرمود: «من دوست ندارم كه خود را خوار سازد . با كسى سفر كند كه در توان مالى همانند خودش باشد» .
حسين بن ابى العلاء گويد: «ما بيست و چند نفر بوديم كه در راه مكه همسفر بوديم و در راه به هر منزلى كه مى رسيديم ، من گوسفندى را مى كشتم و با همراهان مى خورديم . چون به خدمت امام صادق(ع) رسيدم ، حضرت به من فرمود: «اى حسين مى خواهى مؤمنان را ذليل كنى» ؟! عرض كردم: «از چنين چيزى بخدا پناه مى برم» . فرمود: «شنيده ام كه تو در هر منزل كه مى رسيده ايد ، گوسفندى را سر مى بريدى و به مصرف همسفران خود مى رسانده اى» . عرض كردم: «من جز رضاى خدا نيّتى نداشته ام» . فرمود: «مگر نمى دانى كه در ميان همسفران ، كسانى هستند كه آنها نيز دوست دارند چنين كارى را بكنند ، ولى توان مالى آنها اجازه نمى دهد و در نتيجه آنها احساس ذلت و حقارت مى كنند» ؟ عرض كردم: «در پيشگاه خدا معذرت مى خواهم و ديگر چنين كارى را تكرار نخواهم كرد». (بحار:76/269)
امام صادق (ع) فرمود: «من دوست دارم كه خدا بداند كه گردن خود را در برابر خويشانم رام و تسليم ساخته ام، و همواره در كمك رساندن به خويشان و افراد فاميلم مى شتابم، پيش از اين كه از من بى نياز گردند». (بحار:74/129)
ذَلَف:
خردى بينى و راستى تيغ آن، يعنى راستى قصبه آن.
ذَلفاء:
زن باريك قصبه بينى. نام شاعره معاصر خلفاى عباسى.
ذَلِق:
تيز زبان، فصيح اللّسان ، گويا. عن رسول الله (ص): «من سرّه ان يمدّ الله فى عمره و يبسط فى رزقه فليصل رحمه، فانّ الرّحم لها لسان يوم القيامة ذَلِق، يقول: يا ربّ صل من وصلنى و اقطع من قطعنى ...» . (بحار:74/130)
ذَلول:
رام، منقاد، مقابل صعب، سركش. ج : ذُلُل، اَذِلّة. (هو الّذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها) . (ملك:15)
ذَليل:
خوار و رام ، مقابل عزيز و ارجمند . ج : اَذِلَّة، اَذِلاّء، ذِلال. (و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذلّة فاتّقوا الله لعلّكم تشكرون) : خداوند در بدر شما (مسلمانان) را يارى نمود ، در حالى كه ذليل بوديد . پس خدا را داشته باشيد ، باشد كه او را سپاس نهيد (آل عمران: 123)
و در سوره مائده آية 54 در وصف برگزيدگان خود مى فرمايد: (يا ايها الّذين آمنوا من يَرتَدَّ عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبّهم ... اذلّة على المؤمنين اعزّة على الكافرين) : اى مؤمنان! هر كه از دين خود برگردد و مرتد شود ، خداوند كسانى را بياورد (و جايگزين شما كند) كه در برابر مؤمنان رام و تسليم و در برابر كفّار مهيب و عزيز باشند...
و در باره سيرت ستمگران و تجاوزپيشگان مى فرمايد: (انّ الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّة) : چون شاهان به ديارى درآيند ، آن ديار را به فساد كشند و عزيزان آنجا را ذليل كنند. (نمل: 34)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «خوش به حال كسى كه عيوبش او را از پيگيرى عيوب ديگران بازدارد ، با اهل دانش و محبت همنشين بود ، با ذليلان و بينوايان خلطه و آميزش داشته باشد و مال خويش را در غير معصيت خدا صرف نمايد». (بحار:1/199)
ذليل كردن مسلمان:
نبى اكرم (ص) فرمود: «هر كه مرد مؤمن يا زن مؤمنه اى را خوار سازد يا به علت فقرش به وى اهانت كند ، خداوند در روز قيامت در ملاء عام مشهور سازد و سپس رسوايش كند».
از آن حضرت حديث شده : «هر كه مسلمانى را خوار سازد خداوند او را خوار كند» .
امام صادق (ع) فرمود: خداوند مى فرمايد: «آن كس كه بنده مؤمن مرا خوار كند آماده جنگ من باشد، و آن كس كه بنده مؤمن مرا گرامى دارد از خشم من ايمن باشد». (بحار:72/44 و 75 / 142 ـ 145)
ذَمّ:
نكوهيدن، مذمت، بدگوئى. اميرالمؤمنين (ع) در دعاء خود: «الّلهم صُن وجهى باليسار، و لا تبذل جاهى بالاقتار، فاسترزق طالبى رزقك و استعطف شرار خلقك و اُبتَلى بحمد من اعطانى و افتتن بذمّ من منعنى، و انت من وراء ذلك كلّه ولى الاعطاء و المنع: پروردگارا ! آبرويم را با بى نيازى نگاه دار و شخصيّتم را در اثر فقر ساقط مگردان كه از روزى خواران تو درخواست روزى كنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم و به ستودن آن كس كه به من مدد مى رساند مبتلى گردم و به مذمت و بدگوئى از آن كس كه مال خويش را از من دريغ مى دارد آزمايش شوم، در حالى كه تو در ماوراى همه اينها سرپرست منى كه ببخشى يا نبخشى، بدهى يا ندهى ...» (نهج البلاغه ، خطبه: 225). به «نكوهش» نيز رجوع شود.
ذَمائم:
جِ ذميمه. ذمائم اخلاق: خوى هاى نكوهيده و ناستوده.
ذِمار:
زنهار، زينهار، عهد، آنچه كه بايستى از آن حمايت و دفاع نمود. اميرالمؤمنين (ع) ـ فى حثّ اصحابه على القتال ـ : «و رايتكم فلا تميلوها و لا تخلّوها، و لا تجعلوها الاّ بايدى شجعانكم و المانعين الذّمار منكم». (نهج : خطبه 124)
ذِمام:
حق، واجب، حرمت. ج : اَذِمّه.
ذِمَّة:
عهد و پيمان، زنهار و امان. (لا يرقبوا فيكم الاّ و لا ذمّة * لا يرقبون فى مؤمن الاّ و لا ذمّة) (توبه: 8 ـ 10) : يعنى در باره هيچ مؤمن، خويشى و نيز عهد و پيمانى را رعايت نكنند. ج : ذِمَم. اهل ذمّه: كفّارى كه در بلاد اسلام زندگى مى كنند و از طرف حكومت اسلامى به آنها امان داده شده، از يهود و نصارى و مجوس و غيره.
اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به مالك اشتر ـ والى مصر ـ : «... و ان عقدت بينك و بين عدوّك عقدة او البسته منك ذمّة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمّتك بالامانة و اجعل نفسك جُنة دون ما اعطيت». (نهج البلاغه ، نامه: 53)
اِعتصموا بالذّمم فى اوتارها. (نهج : حكمت 155)
ذِمَّة:
عهده، پذرفتارى، گردن : امانة الله فى عنقك، اى فى ذمّتك. ضمان. ثبت فى ذمّتى كذا، اى على نفسى . الذّمّة فى قول الفقهاء: «ذمّة فلان مشغول بكذا، او النّقص و الخسران فى ذمّة من اوردهما، يراد به نفس المكلّف» .
اميرالمؤمنين (ع): «ذمّتى بما اقول رهينة و انا به زعيم ...» . (نهج : خطبه 16)
ذِمَّه:
تعهّدى كه كفّار غير حربى با امام مسلمين با شرايط خاصى بندند ; و آن شرايط، بذل جزيه و التزام به احكام اسلام است، و عدم تعرض به زنان مسلمان به نكاح، و تعهد بر ترك قطع طريق و دلالت بر عورات مسلمين و اظهار منكرات اسلامى است. (از شرح لمعه)
به «اهل ذمه» نيز رجوع شود.
ذِمّى:
منسوب به ذمّه، يكى از اهل ذمّه . زنهارى و زينهارى اسلام . يعنى يك تن از اهل كتاب كه در زينهار و امان اسلام درآمده و شرايط ذمّه پذيرفته است. به واژه هاى: «اهل ذمّه» و «جزيه» و «يهود» و «نصارى» رجوع شود.
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده: «مسلمانى كه به نزد كافرى ذمّى رود و در برابرش كرنش كند كه از مال وى چيزى عايدش شود دو سوّم دينش را از دست داده است». (بحار:75/392)
ذَنَب:
دنب، معرّب است.
ذَنب:
گناه، اِثم، جرم، عصيان، بزه. ج : ذنوب.
(فاصبر انّ وعد الله حق و استغفر لذنبك و سبّح بحمد ربّك) (غافر: 55). (لا تقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذّنوب جميعا). (زمر: 53)
اميرالمؤمنين (ع): «ترك الذّنب اهون من طلب التّوبة (نهج البلاغه ، حكمت: 161). «ما اهمنى ذنب أُمهلت بعده حتى اصلى ركعتين و اسئل الله العافية» (نهج البلاغه ، حكمت: 291). «توقّوا الذّنوب، فما من بلية و لا نقص رزق الاّ بذنب حتى الخدش و الكبوة و المصيبة، قال الله عزّ و جلّ : (و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير)» .
فى وصايا النّبى (ص) لابن مسعود، «يا ابن مسعود! لا تحقرن ذنبا و لا تصغرنه، و اجتنب الكبائر، فان العبد اذا نظر يوم القيامة الى ذنوبه دمعت عيناه قيحا و دما، يقول الله تعالى: يوم تجد كلّ نفس ما عملت من سوء تودّلو انّ بينها و بينه امدا بعيدا. انّ العبد ليحبس على ذنب من ذنوبه مائة عام، و انّه لينظر الى ازواجه فى الجنّة يتنعّمن».
ابو عبدالله (ع): انّ رسول الله (ص) نزل بارض قرعاء، فقال لاصحابه: «اءتونى بحطب» . فقالوا: «يا رسول الله ! نحن بارض قرعاء ما بها من حطب» . قال: «فليات كلّ انسان بما قدر عليه، فجاؤ به حتّى رموا بين يديه بعضه على بعض» . فقال رسول الله(ص): «هكذا تجتمع الذّنوب» . ثمّ قال: «ايّاكم و المحقّرات من الذّنوب فان لكلّ شىء طالبا، الا ! و انّ طالبها يكتب ما قدّموا و آثارهم و كلّ شىء احصيناه فى امام مبين» .
و عن رسول الله (ص): «عجبت لمن يحتمى من الطّعام مخافة الدّاء، كيف لا يحتمى من الذّنوب مخافة النّار» ؟!
و عنه (ص): «من اذنب ذنبا و هو ضاحك دخل النّار و هو باك» . و عنه (ص): «ثلاثة من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر الى الآخرة: عقوق الوالدين و البغى على النّاس و كفر الاحسان» (سفينة البحار). و عن اميرالمؤمنين (ع): «و انّما ينبغى لاهل العصمة و المصنوع اليهم فى السّلامة ان يرحموا اهل الذّنوب و المعصية، و يكون الشّكر هو الغالب عليهم، و الحاجز لهم عنهم، فكيف بالعائب الّذى عاب اخاه و عيّره ببلواه؟! اما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه ممّا هو اعظم من الذّنب الّذى عابه به؟! و كيف يذمّه بذنب قد ركب مثله! فان لم يكن ركب ذلك الذّنب بعينه فقد عصى الله فيما سواه ممّا هو اعظم منه، و ايم الله لان لم يكن عصاه فى الكبير و عصاه فى الصّغير لجرأته على عيب النّاس اكبر» .
«يا عبدالله! لا تعجل فى عيب احد بذنبه فلعلّه مغفور له، و لا تأمن على نفسك صغير معصية فلعلّك معذّب عليه، فليكفف من علم منكم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه، و ليكن الشّكر شاغلا له على معافاته ممّا اُبتلِىَ به غيرُه» . (نهج البلاغه ، خطبه: 140)
تهانوى ـ مؤلف كشاف اصطلاحات الفنون ـ آرد : الذّنب عند اهل الشّرع ارتكاب المكلّف امراً غير مشروع. و الانبياء معصومون عن الذّنب دون الزّلة. و الزّلة عبارة عن وقوع المكلّف فى امر غير مشروع فى ضمن ارتكاب امر مشروع . كذا فى مجمع السّلوك فى الخطبة فى تفسير الصّلوة. ثمّ الذّنوب على قسمين. كبائر و صغائر و من النّاس من قال جميع الذّنوب و المعاصى كبائر. كما يروى سعيد بن جبير عن ابن عبّاس انّه قال: كلّ شىء عُصِىَ الله فيه فهو كبيرة. فمن عمل شيئاً فليستغفر الله فانّ الله لا يخلد فى النّار من هذه الاُمّة الاّ راجعا عن الاسلام. او جاحد فريضة او مكذّباً بقدر.
و هذا القول ضعيف لقوله تعالى: و كلّ صغير و كبير مستطر. و لقوله تعالى: (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيئاتكم)اذ الذّنوب لو كانت باسرها كبائر لم يصح الفصل بين ما يكفر باجتناب الكبائر و بين الكبائر.
و لقوله (ع): الكبائر الاشراك بالله و اليمين الغموس و عقوق الوالدين و قتل النّفس.
و لقوله تعالى: (و كرّه اليكم الكفر و الفسوق و العصيان) فلابدّ من فرق بين الفسوق و العصيان ليصحّ العطف لانّ العطف يقتضى المغايرة بين المعطوف و المعطوف عليه. فالكبائر هى الفسوق و الصّغائر هى العصيان.
فثبت انّ الذّنوب على قسمين. صغائر و كبائر. و القائلون بذلك فريقان منهم من قال الكبيرة تتميّز عن الصّغيرة فى نفسها و ذاتها و منهم من قال هذا الامتياز انّما يحصل لا فى ذواتها بل بحسب حال فاعلها.
اما القول الاوّل فالقائلون به اختلفوا اختلافاً شديداً. فالاول قال ابن عبّاس: كلّ ما جاء فى القرآن مقروناً بذكر الوعيد كبيرة. نحو قتل النّفس. و قذف المحصنة و الزّنى و الرّبوا و اكل مال اليتيم و الفرار من الزحف. و هو ضعيف لانّ كلّ ذنب فلابدّ و ان يكون متعلّق الذمّ فى العاجل و العقاب فى الآجل.
فالقول بانّ كلّ ما جاء فى القرآن مقروناً الخ يقتضى ان يكون كل ذنب كبيراً و قد ابطلناه.
الثّانى قال ابن مسعود: افتحوا سورة النّساء. فكلّ شىء نهى الله عنه حتّى ثلاثة و ثلاثين آية فهو كبيرة ، ثمّ قال مصداق ذلك: (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه)، الآية. و هو ضعيف ايضاً. لانّه ذكر كثيراً من الكبائر فى سائر السّور. فلا معنى لتخصيصها بهذه السّورة.
الثّالث قال قوم كلّ عمد فهو كبيرة. و هو ضعيف ايضاً. لانّه ان اراد بالعمد انّه ليس بساه عن فعله فماذا حال الّذى نهى الله عنه. فيجب على هذا ان يكون كلّ ذنب كبيرا و قد ابطلناه و ان اراد بالعمدان يفعل المعصية مع العلم بانّها معصية فمعلوم انّ اليهود و النّصارى يكفرون بنبوّة محمّد (ص) و هم لا يعلمون انّه معصية و مع ذلك كفر.
و امّا القول الثّانى فالقائلون به هم الّذين يقولون انّ لكلّ طاعة قدراً من الثّواب و لكلّ معصية قدراً من العقاب. فاذا اتى الانسان بطاعة و استحقّ بها ثوابا ثمّ اتى بمعصية و استحقّ بها عقاباً فهيهنا الحال بين ثواب الطّاعة و عقاب المعصية بحسب القسمة العقليّة على ثلاثة اوجه.
احدها ان يتعادلا و هذا و ان كان محتملاً بحسب التّقسيم العقلى الاّ انّه دلّ الدّليل السّمعى على انّه لا يوجد لانّه قال تعالى: (فريق فى الجنّة و فريق فى السّعير) و لو وجد مثل هذا المكلّف وجب ان لا يكون فى الجنّة و لا فى السّعير .
و ثانيها ان يكون ثواب طاعة ازيد من عقاب معصية ; و حينئذ ينحبط ذلك العقاب بما يساويه من الثّواب و يفضل من الثّواب شىء ، و مثل هذه المعصية هى الصّغيرة. و هذا الانحباط هو المسمّى بالتّكفير .
و ثالثها ان يكون عقاب معصية ازيد من ثواب طاعة ، و حينئذ ينحبط ذلك الثّواب بما يساويه من العقاب و يفضل من العقاب شىء، و هذا الانحباط هو المسمّى بالانحباط، و مثل هذه المعصية هى الكبيرة ; و هذا قول جمهور المعتزلة ، و هذا مبنى على انّ الطّاعة توجب ثوابا و المعصية توجب عقابا ، و على القول بالاحباط ، و كلاهما باطلان عندنا معاشر اهل السّنة. ثمّ اعلم انّه اختلف النّاس فى انّ الله تعالى هل ميّز جملة الكبائر عن جملة الصّغائر ام لا.
و الاكثرون قالوا انّه تعالى لم يميّز ذلك لانّه تعالى لمّا بيّن انّ الاجتناب عن الكبائر يوجب التّكفير عن الصّغائر فاذا عرف العبدان الكبائر ليست الاّ هذه الاصناف المخصوصة عرف انّه متى احترز عنها صارت صغائر و مكفرة ، فكان ذلك اغراء له بالاقدام على تلك الصّغائر. فلم يعرف الله فى شىء من الذّنوب انّه صغيرة فلا ذنب يقدّم عليه الاّ و يجوّز كونه كبيرة ، فيكون ذلك زاجراً له عن الاقدام . قالوا و نظيره فى الشّريعة اخفاء ليلة القدر فى ليالى رمضان و ساعة الاجابة فى ساعات الجمعة و وقت الموت فى جملة الاوقات. و الحاصل انّ هذه القاعدة تقتضى ان لا يبيّن الله تعالى فى شىء من الذّنوب انّه صغيرة. و ان لا يبيّن انّ الكبائر ليست الاّ كذا و كذا. لانّه لو بيّن ذلك لصارت الصّغيرة معلومة. لكن يجوّز فى بعض الذّنوب ان يبيّن انّه كبيرة.
روى انّه (ع) قال ما تعدّون الكبائر؟ فقالوا الله و رسوله اعلم. فقال الاشراك بالله و قتل النّفس المحرمة و عقوق الوالدين و الفرار من الزّحف و السّحر و اكل مال اليتيم، و قول الزّور و اكل الرّبوا و قذف الغافلات المحصنات و عن عبدالله بن عمر انّه ذكرها و زاد فيها استحلال بيت الحرام و شرب الخمر.
و عن ابن مسعود انّه زاد فيه القنوط من رحمة الله. و اليأس من رحمة الله و الأمن من مكر الله. و ذكر عبدالله بن عبّاس انّها سبعة و قال هى الى التّسعين اقرب و فى رواية الى سبعمأة اقرب . كذا فى التّفسير الكبير فى تفسير قوله تعالى (ان تجتنبوا كبائر...) الخ فى سورة النّساء . و فى معالم التّنزيل قال ضحاك ما وعد الله عليه حداً فى الدّنيا و عذابا فى الاخرة فهو كبيرة. و قال بعضهم ما سماه الله تعالى فى القرآن كبيرة او عظيماً فهو كبيرة. و قال سفيان الثّورى: الكبائر ما كان من المظالم بينك و بين العباد و الصّغائر ما كان بينك و بين الله تعالى. لانّ الله تعالى كريم يعفو. و قيل الكبيرة ما قبح فى العقل و الطّبع مثل القتل و الظّلم و الزّنى و الكذب و النّميمة و نحوها. و قال بعضهم الكبائر ما يستحقره العبد و الصّغائر ما يستعظمه و يخاف منه. انتهى.
و فى تفسير البيضاوى : اختلف فى الكبائر ، و الاقرب انّ الكبيرة كلّ ذنب رتّب الشّارع عليه حداً و صرّح بالوعيد فيه. و قيل ما علم حرمته بقاطع.
و عن النّبى (ص) انّها سبع : الاشراك بالله. و قتل النّفس الّتى حرّم الله. و قذف المحصنة. و اكل مال اليتيم و الرّبوا. و الفرار عن الزّحف و عقوق الوالدين.
و عن ابن عبّاس الكبائر الى سبعمأة اقرب منها الى سبع. و قيل صغر الذّنوب و كبرها بالاضافة الى مافوقها و ما تحتها فاكبر الكبائر بالشّرك. و اصغر الصّغائر حديث النّفس و بينهما وسائط يصدّق عليها الامران. فمن ظهر له امران منها و دعت نفسه اليهما بحيث لا يتمالك فكفها عن اكبرهما كُفِّرَ عنه ما ارتكبه لما استحقّ من الثّواب على اجتناب الاكبر. و لعل هذا يتفاوت باعتبار الاشخاص و الاحوال. الاّ يرى انه تعالى عاتب نبيه فى كثير من خطواته الّتى لم تعد على غيره خطيئة. فضلا عن ان يؤاخذ عليها. انتهى.
ذَنَب السّرحان:
دم گرگ ، عمود صبح، فجر اول، فجر كاذب . آن روشنائى كه در آخر شب به جانب مشرق پديد آيد و به وى گمان فجر برند، لكن نباشد و به زودى تاريكى بار ديگر غلبه كند تا آنگاه كه فجر صادق يا صبح دوّم دميدن گيرد.
از امام صادق (ع): «فجر، همان سفيدى گسترده است ; يعنى همان كه در افق مشرق ظاهر مى شود . و فجر دو است: نخستين آن دو را ذنب السّرحان (دم گرگ) نامند و آن نور باريكى است كه از افق مشرق به طرف بالا كشيده شده ، مانند نور چراغ، بدون گستردگى ; و اين فجر چيزى را حرام نكند (بر روزه دار) تا اينكه همان نور از راست و چپ گسترش يابد، و آن همان فجر صادق است و با آن فجر ، غذا و ديگر مفطرات بر روزه دار حرام مى شود». (بحار:96/310)
ذَنوب:
قبر ، گوشت دنبه ، دلو بزرگ. فرس ذنوب: اسب دراز دم. سهم و نصيب: (فانّ للّذين ظلموا ذنوبا مثل ذَنوب اصحابهم فلا يستعجلون) . (ذاريات: 59)
ذُنوب:
جِ ذَنب . گناهان. (يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم) . (احزاب: 71)
اميرالمؤمنين (ع): «احذروا الذّنوب المورّطة و العيوب المسخّطة» (نهج البلاغه ، خطبه: 83)
امام كاظم (ع): «يا هشام! ان العقلاء تركوا فضول الدّنيا فكيف الذّنوب! و ترك الدنيا من الفضل و ترك الذّنوب من الفرض». (بحار:1/139)
اميرالمؤمنين (ع): «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحكم روائح الذّنوب». (بحار:6/22)
ذُو:
صاحب، خداوند، دارا، مالك: ذو الجلال و الاكرام. ذو الرّياستين. ذو از اسماء ستّه و اعرابش به حركات است: الف در حال نصب و واو در حال رفع و ياء هنگام جرّ. دائم الاضافه است. مؤنث آن ذات است. (انّ الله لذو فضل على النّاس) . (بقره:243)
ذَوائِب:
جِ ذُؤابة . ناصيه، يا رستنگاه موى ناصيه ، گيسوها.
ذُوابه:
ناصيه يا منبت موى بر ناصيه، موى بالاى پيشانى ، گيسو. ج : ذوائب.
ذَوات:
جِ ذات ، مؤنث ذو . خداوندان.
ذَواتا:
تثنيه ذات ، مؤنث ذو . به معنى صاحب، كه به اصل آن: «ذوات» برگشته است . اصل آن ذواتان بوده و چون لازم الاضافه است جز به صورت ذواتا در كلام نيايد. (ذواتا افنان). (رحمن: 48)
ذوالاكتاف:
شاپور دوّم پسر هرمز بن نرسى از شاهان ساسانى. در وجه تسميه او به اين نام اختلاف است. ابن اثير گويد : «وى به علم كتف بينى كه در آن عصر متداول بوده استهزاء مى نمود ، از اين رو او را ذوالاكتاف مى گفته اند» . و نيز گويد : «برخى گفته اند كه چون قومى از عرب بر او طغيان كردند ، وى آنها را اسير گرفت و كتفهاشان را برآورد» .
و برخى گفته اند كه : وى با سپاهى هزار نفرى به بلاد عرب تاخت و مفسدان را تعقيب نمود و به هر كه دست يافت او را بكشت و كتفهاشان را برآورد . و قول مشهور آن است كه : دوش آنان را سوراخ مى كرد و به يك رسن در مى كشيد.